شیرازه بندلغتنامه دهخداشیرازه بند. [ زَ / زِ ب َ ] (نف مرکب )آنکه کتابها را شیرازه می بندد. صحاف . (یادداشت مؤلف ). || (ن مف مرکب ) شیرازه بسته . کتابی که جزوه های آنرا به هم بند کرده باشند. (ناظم الاطباء).
شراجةلغتنامه دهخداشراجة. [ ش َ ج َ ] (اِخ ) زیدبن شراجه . شیخ است مر عوف اعرابی را و محدث مقری فرد. (منتهی الارب ).
شیرازهلغتنامه دهخداشیرازه . [ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) آنچه در جزوبندی کتاب و درکنار چیزها دوزند. (ناظم الاطباء). آنچه مجلدان بعد از جزوبندی کتاب در اطراف اجزا با ابریشم رنگین دهند و بر کنار چیزها دوزند، و با لفظ زدن و کردن و ساختن و بستن و ریختن و فروریختن و از هم
شیرازیهلغتنامه دهخداشیرازیه . [ زی ی َ / ی ِ ] (ص نسبی ، اِ) قسمی سلعه . نوعی از سلعه و غده . گرهی بی درد در برخی از اندامها. (یادداشت مؤلف ). رجوع به سلعه و غده شود.
سراجهلغتنامه دهخداسراجه . [ س َ ج َ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز دهستان قنوات بخش مرکزی شهرستان قم .دارای 2962 تن سکنه است . آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات ، صیفی ، پنبه ، انار، انجیر و شغل اهالی زراعت است . از آثار قدیمی خرابه هائی در <span class="hl" di
سراجهلغتنامه دهخداسراجه . [ س ِ ج َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سلطان آباد بخش حومه ٔ شهرستان سبزوار و دارای 180 تن سکنه است . آب آنجا از قنات تأمین میشود. و محصول آن میوه و شغل اهالی زراعت است . از طریق سلطان آباد میتوان ماشین برد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <sp
شیرازه بندیلغتنامه دهخداشیرازه بندی . [ زَ / زِ ب َ ] (حامص مرکب )ته بندی کتاب . (ناظم الاطباء). ته بندی کتاب و دفتر و غیره . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به شیرازه بند شود.
شیرازهلغتنامه دهخداشیرازه . [ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) آنچه در جزوبندی کتاب و درکنار چیزها دوزند. (ناظم الاطباء). آنچه مجلدان بعد از جزوبندی کتاب در اطراف اجزا با ابریشم رنگین دهند و بر کنار چیزها دوزند، و با لفظ زدن و کردن و ساختن و بستن و ریختن و فروریختن و از هم
شیرازهفرهنگ فارسی عمیدتهبندی کتاب و دفتر؛ حاشیۀ باریکی که صحّاف با ابریشم رنگین پس از تهدوزی کتاب در بالا و پایین آن میدوزد.
شیرازهلغتنامه دهخداشیرازه . [ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) آنچه در جزوبندی کتاب و درکنار چیزها دوزند. (ناظم الاطباء). آنچه مجلدان بعد از جزوبندی کتاب در اطراف اجزا با ابریشم رنگین دهند و بر کنار چیزها دوزند، و با لفظ زدن و کردن و ساختن و بستن و ریختن و فروریختن و از هم
شیرازهفرهنگ فارسی عمیدتهبندی کتاب و دفتر؛ حاشیۀ باریکی که صحّاف با ابریشم رنگین پس از تهدوزی کتاب در بالا و پایین آن میدوزد.