شیردوشلغتنامه دهخداشیردوش . (نف مرکب )دوشنده ٔ شیر. آنکه شیر دوشد. (فرهنگ فارسی معین ).- ماشین شیردوش ؛ ماشینی که شیر را از پستان گاو و گوسفند بدوشد. (فرهنگ فارسی معین ).|| (اِ مرکب ) گاودوش . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به همین عنوان شود.
شیردوشفرهنگ فارسی عمید۱. آنکه شیر میدوشد.۲. ظرفی که در آن شیر میدوشند.۳. دستگاهی که زنان تازهزا برای دوشیدن شیر خود به کار میبرند.
سردوسلغتنامه دهخداسردوس . [ س َ ] (اِخ ) یکی از هفت خلیج مصر است که فرعون آن را بدست هامان حفر کرده است و در آن هنگام اهالی هر یک از قری نزد هامان آمدند و در برابر وجهی که میپرداختند تقاضا داشتند که آن را به قریه ٔ ایشان نزدیک سازد. (معجم البلدان ).
سردایشquenching 1واژههای مصوب فرهنگستانفرایند سرد کردن سریع یک آلیاژ یا بسپار از درجۀ حرارت بالا تا دمای محیط
شیردوشهلغتنامه دهخداشیردوشه . [ شی ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) آوندی که در آن شیر می دوشند. (ناظم الاطباء): دلوج ؛ تهی کردن شیردوشه را از شیر در کاسه . مدلجه ؛ شیردوشه ٔ چرمین بزرگ که بدان شیر به سوی کاسه ها نقل کرده شود. (از منتهی الارب ).
شیردوشگاهmilking parlor, milking stall, milking space, milking room, milking stanchionواژههای مصوب فرهنگستانساختمانی که دستگاههای مخصوص شیردوشی در آن قرار دارد
گودوشلغتنامه دهخداگودوش . [ گ َ / گُو ] (اِ مرکب ) تغاری بزرگ و سفالین با دیواره ای بلند برای دوشیدن شیر گاو و گوسفند. گاودوش . شیردوش . رجوع به گاودوش شود.
حوأبةلغتنامه دهخداحوأبة. [ ح َ ءَ ب َ ] (ع اِ) دلو بزرگ . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || شیردوشه ٔ کلان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شیردوش کلان . (ناظم الاطباء).
شیردوشهلغتنامه دهخداشیردوشه . [ شی ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) آوندی که در آن شیر می دوشند. (ناظم الاطباء): دلوج ؛ تهی کردن شیردوشه را از شیر در کاسه . مدلجه ؛ شیردوشه ٔ چرمین بزرگ که بدان شیر به سوی کاسه ها نقل کرده شود. (از منتهی الارب ).
شیردوشگاهmilking parlor, milking stall, milking space, milking room, milking stanchionواژههای مصوب فرهنگستانساختمانی که دستگاههای مخصوص شیردوشی در آن قرار دارد