شیرسگلغتنامه دهخداشیرسگ . [ س َ ] (اِ مرکب ) سگ چالاک و پرزور. (فرهنگ فارسی معین ). سگی که خرگوش می گیرد و شکار میکند. (ناظم الاطباء) : شیرسگی داشت که چون پو گرفت سایه ٔ خورشید بر آهو گرفت .نظامی (مخزن الاسرار ص 1
پیشرسیلغتنامه دهخداپیشرسی . [ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) عمل پیش رس . رجل . (منتهی الارب ). رجوع به پیش رسیدن شود. || حالت و چگونگی پیش رس . مقابل دیررسی .
شریشیلغتنامه دهخداشریشی . [ ش َ ] (اِخ ) ابوالعباس احمدبن عبدالمؤمن .متوفای 619 هَ . ق . او راست : شرح ایضاح ابوعلی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به احمد... و اعلام المنجد شود.
شریشیلغتنامه دهخداشریشی .[ ش َ ] (اِخ ) احمد از مردم بلنیه بود سپس به مشرق رفت . او راست : شرح مقامات حریری . (از اعلام المنجد).
پسرسیafter ripeningواژههای مصوب فرهنگستان1. تغییرات کاراندامشناختی که در بذر یا جوانه در دوران خفتگی براثر عوامل مختلف مانند سرما به وجود آید و سبب تَندیدن دانه یا رشد جوانه شود 2. دورهای که پس از رسیدن بذر، تغییرات لازم برای تندیدن در آن حاصل شود