شیرشکریلغتنامه دهخداشیرشکری . [ شی ش َ ک َ ] (ص نسبی ) پارچه ای است ابریشمین به رنگ سفید یا نخودی ، که بر آن با ابریشم قهوه ای یا زرد تیره سوزن دوزی شده باشد. رجوع شود به مقاله ٔ «عمامه ٔ شیر و شکری » نوشته ٔ یحیی ماهیار نوابی در مجموعه ٔ مقالات ج 1 ص <span clas
شیرشکریفرهنگ فارسی عمید۱. به رنگ سفید متمایل به زرد.۲. (اسم) [قدیمی] نوعی پارچه به رنگ سفید متمایل به زرد و دارای گل و بوته که از آن شال و عمامه درست میکردند.
شیرشکرلغتنامه دهخداشیرشکر. [ شی ش َ ک َ ] (اِ مرکب ) قسمی از ابریشم . || عطوفت و محبت و دوستی . (ناظم الاطباء).
شیرشکرلغتنامه دهخداشیرشکر. [ شی ش ِ ک َ ] (نف مرکب ) شیرشکار. شکرنده و شکارکننده ٔ شیر. کنایه است از دلیر و شجاع .
شیرشکارلغتنامه دهخداشیرشکار. [ شی ش ِ ] (نف مرکب ) متهوّر و باجرأت . (ناظم الاطباء). || شکارکننده ٔ شیر. آنکه شیر را صید کند. || کنایه از دلیر. شجاع . (فرهنگ فارسی معین ) : در بزم درم باری ودینارفشانیست در رزم مُبارزشکر و شیرشکاریست .فرخی (د
عمامةلغتنامه دهخداعمامة. [ع ِ م َ ] (ع اِ) زره خود که در زیر قلنسوه پوشند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مِغفَر. (از لسان العرب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || خود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بَیضة و خود. (از لسان العرب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از متن