شیرپنیرلغتنامه دهخداشیرپنیر. [ پ َ ] (اِ مرکب ) قسمی نسیج ابریشمین که بیشتر در مازندران بافند. (یادداشت مؤلف ). || گیاهی از تیره ٔ روناس با ساقه های گسترده ٔ خشن و گلهای خرد سپید. و در آن شیره ای است که چون به شیر زنند شیر ببندد از اینرو بدین اسم نامیده شده است ، و در مزارع گندم به بهار بسیار د
شیرپنیرفرهنگ فارسی عمید۱. گیاهی خودرو با ساقۀ راست، برگهای نوکتیز، و گلهای کوچک زرد؛ علف پنیر؛ علف شیر؛ غالیون.۲. [قدیمی] نوعی پارچۀ نازک.
سیرپنیرلغتنامه دهخداسیرپنیر. [ پ َ ] (اِ مرکب ) یک نوع طعامی که از سیر و پنیر سازند. (ناظم الاطباء). رجوع به سیر و پنیر شود.
روناسلغتنامه دهخداروناس . (اِ) روغناس . رناس . روین . روینک . عروق الصباغین . عروق ضمر. فوه . نباتی است رنگی که بیشتر در آذربایجان و حوالی یزد روید و رنگرزی را به کار آید. (یادداشت مؤلف ). به معنی همان رودنک که جامه بدان سرخ کنند. (انجمن آرا) (آنندراج ) (از شرفنامه ٔ منیری ) (از غیاث اللغات )