شیرگیالغتنامه دهخداشیرگیا. (اِ مرکب ) گیاهی که چون آنرا بشکنند شیره ٔ سپیدی مانند شیر از وی برآید و در بهار بکارند. (ناظم الاطباء) (از برهان ) (آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ).
شیرگیافرهنگ فارسی عمیدگیاهی که در ساقه و برگ آن مادۀ سفیدرنگی مانند شیر وجود دارد که هرگاه آن را خراش دهند آن ماده خارج میشود.
پیایند 3sereiواژههای مصوب فرهنگستانمجموعۀ کامل مراحل پیاپی در توالی جنگل که در هریک اجتماع گیاهی متفاوت استقرار مییابد
رقصاکchoreaواژههای مصوب فرهنگستانحرکتی پرشی و غیرارادی که بهویژه در شانهها و مفاصل خاصرهای ـ رانی و صورت ایجاد شود و موجب پیچوتابی شبیه به رقص در بدن گردد
سیراءلغتنامه دهخداسیراء. (اِخ ) دهی است جزء دهستان ارنگه بخش کرج شهرستان تهران . دارای 127 تن سکنه . آب آن از رود کرج و چشمه سار. محصول آنجا غلات ، باغات میوه ، لبنیات و عسل است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
سیراءلغتنامه دهخداسیراء. [ س َ ] (ع اِ) نوعی از چادرها است که خطوط زرد دارد یا از ابریشم و زربافته باشند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). جامه ای که ابریشم در آن بکار برده باشند. (مهذب الاسماء). || گیاهی است که به گیاه خله ماند. || پوست که بخسته چفسیده باشد. || پرده ٔ دل . || شاخ خرمابن . (منتهی ال
شیرگیاهلغتنامه دهخداشیرگیاه . (اِ مرکب ) همان شیرگیاست . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ). رجوع به شیرگیا شود.
شیرگیاهخوارlactovegetarianواژههای مصوب فرهنگستانگیاهخواری که شیر و فراوردههای آن را نیز مصرف میکند
گیالغتنامه دهخداگیا. (اِ) مخفف گیاه است که علف باشد. (برهان قاطع) (فرهنگ نظام ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (فرهنگ شعوری ج 2 ص 308). علف ستوران . (صحاح الفرس ). علف هرزه و خودرو.سبزه . نبات . رستنی . بررسته . گی
شیرگیاهلغتنامه دهخداشیرگیاه . (اِ مرکب ) همان شیرگیاست . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ). رجوع به شیرگیا شود.
شیرگیاهخوارlactovegetarianواژههای مصوب فرهنگستانگیاهخواری که شیر و فراوردههای آن را نیز مصرف میکند