سرهم کردن جفت و جور کردن خراب کردن نابود کردن
سمبل . [ س ُ ب ُ ] (اِ) سنبل . (از ناظم الاطباء). رجوع به سنبل شود.
نشانه؛ نمونه؛ نماد.
(سَ بَ)(اِ.) (عا.)= سنبل : کار سرسری ، سطحی .
رمز، علامت، مظهر، نشانه، نماد
نماد