پهنای درزseam width, seam height, seam lengthواژههای مصوب فرهنگستانحداکثر درازای درز مضاعف در موازات تاخوردگیهای درز
جوشکاری مقاومتی درزیresistance seam welding, RSEW, seam weldingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی جوشکاری مقاومتی که در آن اتصال جوش بهصورت درز است
عمق درزseam countersink, seam depth, countersink depthواژههای مصوب فرهنگستانحداکثر عمق، از بالاترین نقطۀ قلاب در تا صفحۀ در
درز برجستهjumped seamواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از درز مضاعف که به علت خوب فشرده نشدن، سست و برآمده است
صایم الدهرلغتنامه دهخداصایم الدهر. [ ی ِ مُدْ دَ ] (ع ص مرکب ) آنکه پیوسته روزه دارد : صایم الدهر از ضرورت لبس بر چنین طاعتی نه مأجور است . ؟رجوع به صائم الدهر شود.
اسودلغتنامه دهخدااسود. [ اَ وَ ] (اِخ ) ابن زیدبن قیس . وی صاحب عبداﷲ، و صائم الدهر و قائم اللیل بود و در سنه ٔ اربع و سبعین (74 هَ . ق .). درگذشت . (تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 244).
مأجورلغتنامه دهخدامأجور. [ م َءْ ] (ع ص ) دارای اجر و پاداش نیک مخصوصاً آنکه اولاد وی مرده باشد. (ناظم الاطباء). اجر داده شده و ثواب داده شده . (غیاث ). اجر داده شده . (آنندراج ). پاداش داده شده . پاداش یافته . اجر گرفته . اجرت گرفته . مزد یافته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
صائملغتنامه دهخداصائم . [ ءِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از صوم . روزه دار. || هر بازدارنده ای خود را از طعام و کلام و سیر و نکاح و جز آن . (منتهی الارب ). || ایستاده و برپای . ج ، صوام ، صیام ، صُوّم ، صیم ، صیّم ، صیامی . || نام روده ٔ دوم از جمله ٔ شش روده ٔ شکم . (غیاث اللغات ). نام یکی از امع
دنیاپرستلغتنامه دهخدادنیاپرست . [ دُن ْ پ َ رَ ] (نف مرکب ) پرستنده ٔ دنیا. مال دوست . (ناظم الاطباء). دوستدار دنیا. (شرفنامه ٔ منیری ). دنیادار. (از آنندراج ) : نباشیم ازین گونه دنیاپرست که آریم خوانی به خونی به دست . نظامی .چو بینند
صائملغتنامه دهخداصائم . [ ءِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از صوم . روزه دار. || هر بازدارنده ای خود را از طعام و کلام و سیر و نکاح و جز آن . (منتهی الارب ). || ایستاده و برپای . ج ، صوام ، صیام ، صُوّم ، صیم ، صیّم ، صیامی . || نام روده ٔ دوم از جمله ٔ شش روده ٔ شکم . (غیاث اللغات ). نام یکی از امع
قصائملغتنامه دهخداقصائم . [ق َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ قصیمة. (اقرب الموارد). || جج ِ قصیمة. (منتهی الارب ). رجوع به قصیمة شود.
صائملغتنامه دهخداصائم . [ ءِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از صوم . روزه دار. || هر بازدارنده ای خود را از طعام و کلام و سیر و نکاح و جز آن . (منتهی الارب ). || ایستاده و برپای . ج ، صوام ، صیام ، صُوّم ، صیم ، صیّم ، صیامی . || نام روده ٔ دوم از جمله ٔ شش روده ٔ شکم . (غیاث اللغات ). نام یکی از امع