سوپ داغhot soupواژههای مصوب فرهنگستانپلاسمایی متشکل از کوارک و گلوئون و فوتون و نوترینو و برخی ذرات دیگر که در آغاز پیدایش در تعادل گرمایی بودهاند
سوپ ژلاتینیgelatinous soupواژههای مصوب فرهنگستانمحلول آبی نسبتاً غلیظ که حاوی موادی با قابلیت تبدیل به ژلاتین است
شاحبلغتنامه دهخداشاحب . [ ح ِ ] (اِخ ) وادیی است به عرمة. (معجم البلدان ). رجوع به شاجب شود : و منا ابن عمرو یوم اسفل شاحب یزید و ألهت خیله غیراتها.اعشی (از معجم البلدان ).
شاحبلغتنامه دهخداشاحب . [ ح ِ ] (ع ص ) مهزول . (اقرب الموارد). ضعیف و لاغر. (ناظم الاطباء). رنگ باخته . رنگ پریده . || متغیراللون . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
اصفهانیلغتنامه دهخدااصفهانی . [ اِ ف َ ] (اِخ ) نجم الدین (شیخ ). حمداﷲ مستوفی در ذیل مشایخ اسلام آرد: شیخ نجم الدین اصفهانی بزرگ و صاحب وقت بود. (از تاریخ گزیده ص 794).
سنجانلغتنامه دهخداسنجان . [ س َ ] (اِخ ) شیخ خواجه سنجان بچند نام موسوم است . شاه سنجان ، سلطان سنجان و شیخ سنجان . شیخ صاحب وقت بود و در خاندان ایشان همیشه یکی صاحب سجاده است . (تاریخ گزیده ص 793). رجوع به شاه سنجان شود.
قطب الدین تونیلغتنامه دهخداقطب الدین تونی . [ ق ُ بُدْ دی ن ِ تو ] (اِخ ) حیدر موسوی . از سادات جلیل القدر و عارفان معروف بوده و با چندین واسطه نسبش به عبداﷲبن موسی بن جعفر میرسد. وی سرسلسله ٔ فرقه ٔ حیدری است . شیخ عطار صحبت او را درک کرد و کتاب حیدری نامه رابه نام وی تألیف داده است و یک نسخه ٔ خطی ا
ابویعقوبلغتنامه دهخداابویعقوب . [ اَ بو ی َ ] (اِخ ) کورَتی . از عرفای اواخر مائه ٔ سیم هجریه و اوائل مائه ٔ چهارم است . در زمان سلطنت سامانیان در میان این طبقه معروف و مشهور بود وجمعی از مشاهیر این طبقه او را دیده اند از جمله شیخ اجل عبداﷲ انصاری نوشته که در اوایل حال من او را دیدم پیری صاحب وقت
زاوهیلغتنامه دهخدازاوهی . [ وَ ](اِخ ) قطب الدّین ترک فرزند شاهور از مشاهیر عرفای قرن 6 و اوایل قرن 7 هجری و از مشایخ شیخ عطار است . مؤلف آنندراج گوید: بعد از آنکه قطب الدین حیدر ترک از ترکستان به خراسان آمد. و آنجا [زاوه ] م
صاحبدیکشنری عربی به فارسیلنگه , جفت , همسر , کمک , رفيق , همدم , شاگرد , شاه مات کردن , جفت گيري يا عمل جنسي کردن , يار , شريک , همدست , رفيق شدن
صاحبلغتنامه دهخداصاحب . [ ح ِ ] (اِخ ) ابن حاتم فرغانی . وی در سفری که به حج رفت به بغداد شد و در آنجا حدیث گفت . علی بن عمر کسکری از وی حدیث کند. (تاریخ بغداد ج 9 ص 344).
صاحبلغتنامه دهخداصاحب . [ ح ِ ] (اِخ ) ابن محمد بخاری (الامام ...). در تتمه ٔ صوان الحکمه آمده است : وی در علوم اسلامی ماهر و بر دقایق حکمت واقف بود و حافظه ای قوی داشت ، لیکن دعوی وی بر معنی او غلبه میکرد واو را تصانیفی مفید است . و درباره ٔ او من گفته ام :لقد صحب العلم الرصین و اهله <br
صاحبلغتنامه دهخداصاحب . [ ح ِ ] (اِخ ) تاج الدین محمدبن صاحب فخرالدین محمدبن وزیر بهاءالدین علی بن محمدبن حنا. وی رئیس و شاعر بود و از سبط سلفی حدیث کندو بسال 707 هَ . ق . درگذشت . (حسن المحاضرة ص 177).
خانه صاحبلغتنامه دهخداخانه صاحب . [ ن َ / ن ِ ح ِ ](اِ مرکب ) صاحبخانه بلهجه ٔ مردم گیلان . خدای خانه .
خر صاحبلغتنامه دهخداخر صاحب . [ خ َ ح ِ ] (اِ مرکب ) صاحب خر. مالک خر. (یادداشت مؤلف ).- امثال :یا خر میمیره و یا خر صاحب . (یادداشت بخط مؤلف ).
گله صاحبلغتنامه دهخداگله صاحب . [ گ َ ل َ / ل ِ / گ َل ْ ل َ / ل ِ ح ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) صاحب گله . دارنده ٔ گله . خداوند گله . رمه دار. گله دار : دگر ره پدیدار گش
وغ وغ صاحبلغتنامه دهخداوغ وغ صاحب . [ وَ وَ ح ِ/ ح َ ] (اِ مرکب ) بازیچه یعنی آلت بازیی است کودکان را که آوازی چون آواز مرغابی از آن برآید. (یادداشت مرحوم دهخدا). وغ وغ صاحاب (در تداول عامه )، آلتی مرکب از دو مقوای مدور که شکل استوانه ٔ آن دو را با کاغذ به هم وصل ک
وق وق صاحبلغتنامه دهخداوق وق صاحب . [ وَ وَ ح ِ / ح َ ] (اِ مرکب ) وغ وغ صاحب (در تداول عوام ، صاحاب ) . رجوع به وغ وغ صاحب شود.