صالحاتلغتنامه دهخداصالحات . [ ل ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ صالحة.- باقیات صالحات ؛ آثار نیک که از شخص ماند پس از مردن وی .
صَّالِحَاتِفرهنگ واژگان قرآنکارهاي نيک -کارهاي شايسته(وقتي که "ال" در ابتداي آن قرار گيرد معني "همه کارهاي نيک" نيز مي دهد)
سلحوتلغتنامه دهخداسلحوت . [ س ُ ] (ع ص ) زن بی باک در قول و فعل . (ناظم الاطباء). سحلوت وزناً و معنی ً. (آنندراج ) (منتهی الارب ). و رجوع به سحلوت شود.
شلحتلغتنامه دهخداشلحت . [ ] (اِخ ) یوسف بک . صاحب مجله ٔ الاجیال . او راست : آراء ممزقة و طرائف متفرقه چ بیروت 1880م . (از معجم المطبوعات مصر).
شلحتلغتنامه دهخداشلحت . [ ] (اِخ ) الخور فسقفوس جرجس ، ابن یوسف بن رافائیل شلحت سریانی حلبی . صاحب مجله ٔ الورقا و متولد حلب بسال 1856م . او راست : 1- کتاب النجوی در صنعت و علم و دین به نظم چ بیروت
صالحهفرهنگ فارسی معین(لِ حِ یا حَ) [ ع . صالحة ] (اِفا.) مؤنث صالح . 1 - زن نیکوکار. 2 - عمل نیک ، حسنه . ج . صالحات .
حکیمه ٔ دمشقیهلغتنامه دهخداحکیمه ٔ دمشقیه . [ ح َ م َ ی ِ دِ م َ قی ی َ ] (اِخ ) یکی از صالحات مشهور بزهد و تقوی و علم و عرفان اسلام است . وی استاد رابعه ٔ شامیه است .