صالحاتلغتنامه دهخداصالحات . [ ل ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ صالحة.- باقیات صالحات ؛ آثار نیک که از شخص ماند پس از مردن وی .
صَّالِحَاتِفرهنگ واژگان قرآنکارهاي نيک -کارهاي شايسته(وقتي که "ال" در ابتداي آن قرار گيرد معني "همه کارهاي نيک" نيز مي دهد)
سلحوتلغتنامه دهخداسلحوت . [ س ُ ] (ع ص ) زن بی باک در قول و فعل . (ناظم الاطباء). سحلوت وزناً و معنی ً. (آنندراج ) (منتهی الارب ). و رجوع به سحلوت شود.
شلحتلغتنامه دهخداشلحت . [ ] (اِخ ) یوسف بک . صاحب مجله ٔ الاجیال . او راست : آراء ممزقة و طرائف متفرقه چ بیروت 1880م . (از معجم المطبوعات مصر).
صالحاتلغتنامه دهخداصالحات . [ ل ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ صالحة.- باقیات صالحات ؛ آثار نیک که از شخص ماند پس از مردن وی .
صالحاتلغتنامه دهخداصالحات . [ ل ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ صالحة.- باقیات صالحات ؛ آثار نیک که از شخص ماند پس از مردن وی .