صباحتلغتنامه دهخداصباحت . [ ص َ ح َ ](ع اِمص ) خوب روئی و سفیدی رنگ انسان . ضد ملاحت . (غیاث اللغات ). زیبائی . جمال . خوشگلی : در هیچ تاریخ مذکور نیست که کسی را از وزراء آن مآثر مأثورو محامد مذکور و کمال صباحت و وفور سماحت و سیادت در سیاست جمع بوده است . (ترجمه ٔ تاری
صباحتفرهنگ فارسی معین(صَ حَ) [ ع . صباحة ] 1 - (مص ل .) زیبا شدن ، نیکوروی شدن . 2 - (اِمص .) زیبایی .
شباهتلغتنامه دهخداشباهت . [ ش َ / ش ِ هََ ] (ع اِمص ) مأخوذ از «شبه » عربی به معنی مشابهت و مانستگی و مانندگی و برابری . (ناظم الاطباء). مانندی . همانندی . ماندن . مانندگی . گراهش . مشابهت . تشابه . مانستن .
سباحتلغتنامه دهخداسباحت . [ س ِ / س َ ح َ ] (از ع ، مص ) شناوری . (غیاث ). شناه . شناو کردن : زیرکی آمد سباحت در بحارکم رهد غرقست او پایان کار. (مثنوی ).هر که را قدرت سباحت دست دهد رنج امروز از بهر