صبیحلغتنامه دهخداصبیح . [ ص َ ] (اِخ ) وی از اصحاب پیغمبر و آزادکرده ٔ سعیدبن العاص اموی است . او هنگام تدارک سفر بدر بیمار شد و پیغمبرابوسلمةبن عبدالاسد را فرمود که بر شتر او نشست و درغزوات دیگر خود وی حاضر بود. (قاموس الاعلام ترکی ).
سیبهلغتنامه دهخداسیبه . [ ب َ ] (ترکی ، اِ) مأخوذاز ترکی ... و آن خندقی باشد در پناه آن جنگ سازند. (غیاث ) (آنندراج ). دیواری از چوب و علف دور قلعه و شهر، چپر، سور. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به سیبا شود. || گلوله ای بود از زر احمر که پادشاهان در دست غلطاندندی ، چنانکه بعدها لخلخله ٔ عنبرین ب
شبعلغتنامه دهخداشبع. [ ش ِ ب َ ] (ع اِ)مقدار سیری از طعام . (از منتهی الارب ). || نام است هر آنچه سیر کند ترا. (از اقرب الموارد).
شبحلغتنامه دهخداشبح . [ ش َ ] (ع ص ) شَبَح . رجل شبح الذراعین ؛ مرد پهن بازو. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
صبیحةلغتنامه دهخداصبیحة. [ ص َ ح َ ] (اِخ ) ابن حارث بن جبیلة القرشی التیمی . وی از صحابه و مهاجرین و از قرشیان است که از جانب خلیفه ٔ دوم بتحدید اعلام حرم شریف مأمور و در سفری بالتزام رکاب خلیفه دعوت شد. (قاموس الاعلام ترکی ).
صبیحةلغتنامه دهخداصبیحة. [ ص َ ح َ ] (اِخ ) وی زوجه ٔ مستنصر باﷲ حکم بن عبدالرحمن نهمین خلیفه از خلفای اموی اندلس است که با مهارت در علوم و ادب و سیاست و هنگام خلافت شوهر خویش نفوذ و اقتدار فراوان داشت و چون شوهر وی درگذشت فرزند او المؤید باﷲ خردسال بود و صبیحة تا مدتی بنیابت از وی تمام امور
خالدلغتنامه دهخداخالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن صبیح ، مکنی به ابوالهیثم . وی از تابعان است . رجوع به ابوالهیثم خالدبن صبیح شود.
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عثمان بن صبیح جرجانی حنفی . رجوع به احمدبن عثمان بن ابراهیم صبیح شود.
صبیح مدینیلغتنامه دهخداصبیح مدینی . [ ص َ ح ِ م َدْ ی َ ] (اِخ ) مکنی به ابوالملیح . تابعی و محدث و ثقه است .
صبیح المنظرلغتنامه دهخداصبیح المنظر. [ ص َ حُل ْ م َ ظَ ] (ع ص مرکب ) زیباروی . جمیل . رجوع به صبیح شود.
تصبیحلغتنامه دهخداتصبیح . [ ت َ ] (ع مص ) بامداد نزدیک کسی آمدن . (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ). بامداد آمدن . (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). آمدن کسی را دربامداد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || صبوحی دادن . (زوزنی ) (تاج المصادربیهقی ). نوشانیدن صبوح که شر
ابراهیم بن صبیحلغتنامه دهخداابراهیم بن صبیح . [ اِ م ِ ن ِص َ ] (اِخ ) از رجال حدیث و بضعف روایت منسوب است .
ربیعبن صبیحلغتنامه دهخداربیعبن صبیح . [ رَ ع ِ ن ِ ص َ ] (اِخ ) سعدی بصری ، مکنی به ابوبکر. نخستین کسی است که در بصره به تصنیف کتاب پرداخت .مردی پرهیزگار و عابد بود، اما روایات حدیث وی ضعیف است . وی بسال 160 هَ . ق . در دریا درگذشت و در یکی از جزیره ها بخاک سپرده شد