صحةلغتنامه دهخداصحة. [ ص ِح ْ ح َ ] (ع مص ) تندرست شدن پس از بیماری . (منتهی الارب ). تن درست شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مهذب الاسماء). و در کشاف اصطلاحات الفنون آرد: صحت و مرض از کیفیات نفسانیه است و ابن سینا گوید صحت ملکه و یا حالتی است که بدان افعال بدرستی صادر شود. و ملکه صحت است بالاتف
سیههلغتنامه دهخداسیهه . [ هََ / هَِ ] (ص ) کنایه از زن بدکاره ، قحبه و فاحشه . (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
شحةلغتنامه دهخداشحة. [ ش ِح ْ ح َ ] (ع اِ) حالتی که در آن بخیلی کرده شود. یقال : اوصی فی صحته و شحته ؛ ای حالة التی یشح علیها. (منتهی الارب ). نفس شحة؛ ای شحیحة. (اقرب الموارد). رجوع به شحیح و شحیحة شود.
شحیحلغتنامه دهخداشحیح . [ ش َ ](ع ص ) حریص . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بخیل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، شِحاح ، اءَشِحَّة، اَشِحّاء. (اقرب الموارد) : چون امیرش دید گفتش کای وقیح گویمت چیزی منه نامم شحیح . مولوی .<br
شععلغتنامه دهخداشعع. [ ش ُ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ شُعاع . (اقرب الموارد) (دهار) (ناظم الاطباء). رجوع به شعاع شود.
صحه گذاریلغتنامه دهخداصحه گذاری . [ ص ِح ْ ح َ / ص َح ْ ح َ گ ُ ] (حامص مرکب ) صحة گذاشتن . رجوع به صحة گذاشتن و رجوع به صح شود.
حافظالصحةلغتنامه دهخداحافظالصحة. [ ف ِ ظُص ْ ص ِح ْ ح َ ] (ع ص مرکب ) نگهبان سلامت . || طبیب حافظالصحة؛ قسمی از اطباء بدین نام بودند که مواجب دیوانی و مأموریت در شهرها داشتند.
حفظالصحةلغتنامه دهخداحفظالصحة. [ح ِ ظُص ْ ص ِح ْ ح َ ] (ع اِ مرکب ) نگاهداشت تندرستی .- علم حفظالصحة ؛ دانش نگاهداشت تندرستی . بهداشت . و آن علمی باشد که پیدا آمدن بیماری ها را منع کند.
ناصحةلغتنامه دهخداناصحة. [ ص ِ ح َ ] (اِخ ) آبی است معاویةبن حزن بن عبادةبن عقیل را به نجد. (معجم البلدان ).
مناصحةلغتنامه دهخدامناصحة. [ م ُ ص َ ح َ ] (ع مص ) پند دادن . (آنندراج ) . پند دادن یکدیگر را. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). و رجوع به مناصحت شود.