صدورلغتنامه دهخداصدور. [ ص ُ ] (ع اِ) ج ِ صَدر. بزرگان . وزراء. (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) : این روز که صدور دیوان و دبیران برین جمله نبشتندی وی در طارم آمد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 139). از پرده منشوری بیرون آمد که همه ٔ بز
عرقperspiration 2, sweat, sudorواژههای مصوب فرهنگستانمایعی که از غدۀ عرق پستانداران ترشح میشود و دارای دو وظیفۀ عمده دفع مواد زائد نیتروژندار و تنظیم دمای بدن است
صدر صدورلغتنامه دهخداصدر صدور. [ ص َ رِ ص ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رئیس رؤساء. بزرگ بزرگان : بشنو از اخبار آن صدر صدورلاصلوة تم الا بالحضور. مولوی .رجوع به صدر شود.
شیدورلغتنامه دهخداشیدور. [ شیدْ وَ ] (ص مرکب ) رخشنده و رخشان . در زرتشتنامه آنجا که سخن از اسب گشتاسب آمده است اسب شیدور خوانده شده یعنی روشن و درخشان . (از فرهنگ ایران باستان ص 259).
سدیورلغتنامه دهخداسدیور. [ س َ دی وَ ] (اِخ ) از قراء مرو است . (معجم البلدان ). نام شهری است بهندوستان . (فرهنگ اسدی نخجوانی ) : وآن پول سدیور ز همه بار عجب ترکز هیکل او کوه شود ساحت بیدا.عنصری .
صدر صدورلغتنامه دهخداصدر صدور. [ ص َ رِ ص ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رئیس رؤساء. بزرگ بزرگان : بشنو از اخبار آن صدر صدورلاصلوة تم الا بالحضور. مولوی .رجوع به صدر شود.
آزمون گواهینامهcertification testواژههای مصوب فرهنگستانآزمونی که مرجع صدور گواهینامۀ هواگردها برای صدور گواهینامه برگزار میکند
رصدورلغتنامه دهخدارصدور. [ رَ ص َدْ وَ ] (ص مرکب ) رصدبند. رصدنشین . (آنندراج ) : خوانند رصدوران بینابرج سرطانْش شاخ گلها. واله هروی (از آنندراج ).و رجوع به رصدبند و رصدنشین شود.
ذات الصدورلغتنامه دهخداذات الصدور. [ تُص ْ ص ُ ](ع اِ مرکب ) افکار. اندیشه ها. حاجتها. (مهذب الاسماء). مضمرات قلب : انه علیم بذات الصدور. (قرآن 5/11).
نفثةالمصدورلغتنامه دهخدانفثةالمصدور. [ ن َ ث َ تُل ْ م َ] (ع اِ مرکب ) آنچه مبتلا به بیماری ریوی بیرون افکند از خلط و خون تا بدان خود را اندک آرامشی بخشد. || اظهار شکوی و گلایه کردن از امری یا چیزی ناخوش آیند تا بدان آلام درونی تخفیف یابد. بث الشکوی . لب به شکایت گشودن و آلام نهانی بازگفتن <span cla
مصدورلغتنامه دهخدامصدور. [ م َ ] (ع ص ) دردمند سینه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سینه گرفته . (مهذب الاسماء).آنکه بیماری سینه دارد. مبتلا به درد سینه . مسلول .- نفثةالمصدور ؛ خلط کسی که به عارضه ٔ صدر مبتلاست . (یادداشت مؤلف ).