صدپارهلغتنامه دهخداصدپاره . [ ص َ رَ / رِ ] (ص مرکب ) پاره پاره . بسیار چاک خورده : غیرت حق بود با حق چاره نیست کو دلی کز حکم حق صدپاره نیست . مولوی .این خرقه ٔ صدپاره ٔ ما دوختنی نیست .<p class=
سیدارهلغتنامه دهخداسیداره . [ رَ ] (ع اِ) معجر زنان که زیر مقنعه اندازند تا مقنعه چرکین نشود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || سربند. (منتهی الارب ).
شیذارةلغتنامه دهخداشیذارة. [ ش َ رَ ] (ع ص ) مرد صاحب غیرت . (منتهی الارب ): رجل شیذارة؛ مرد صاحب غیرت . (ناظم الاطباء).
سدارةلغتنامه دهخداسدارة. [ س َ رَ ] (ع مص ) سراسیمه گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || خیره شدن چشم شتر از شدت گرما یا از شدت سرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سرگشته شدن شتر از گرما... (تاج المصادر بیهقی ).
صدارةلغتنامه دهخداصدارة. [ ص ِ رَ ] (اِخ ) قریه ای است به یمامه . (منتهی الارب ). قریه ای است به یمامه مر بنی جعده را. (معجم البلدان ).
دوختنیلغتنامه دهخدادوختنی . [ ت َ ] (ص لیاقت ) قابل دوختن . درخور دوخت . رفوپذیر. وصله پذیر.شایسته ٔ رقعه زدن . (از یادداشت مؤلف ) : این خرقه ٔ صدپاره ٔ ما دوختنی نیست .؟
مو دادنلغتنامه دهخدامو دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) مو فرستادن . در جوف کاغذ مو گذاشتن و برای معشوقه فرستادن به نشان آنکه تن من در هجر تو مانند موی لاغر و نحیف گشته است . (از ناظم الاطباء) : وصف زلفش کی دل صدپاره را رو می دهدشانه با این ربط مو می گیرد و مو می دهد.
مهدی پهلوانلغتنامه دهخدامهدی پهلوان . [ م َ ی ِ پ َ ل َ] (اِخ ) محمدمهدی . شاعر و پهلوان بود و در قرن نهم می زیست و از برخی دانشها و کمالات بهره داشت و در کشتی گیری و پهلوانی سرآمد اقویاء زمان و در موسیقی مشق نموده بود. امیر علیشیر او را ستوده است . از اوست :نیست ره پیش سگان او من بیچاره رات
تاج قلعهلغتنامه دهخداتاج قلعه . [ ق َ ع َ ] (اِخ ) قلعه ٔ تاج . ناحیتی بطارمین بر شمال سلطانیه . حمداﷲ مستوفی در نزهة القلوب آرد: طارمین ولایت گرمسیر است برشمال سلطانیه بر یک روز راه و در او ارتفاعات بسیارنیکو می باشد و اکثر میوه ٔ سلطانیه از آنجاست ... اول طارم علیا از توابع قلعه ٔ تاج بوده است