صرامتفرهنگ فارسی عمید۱. تیز و برنده شدن.۲. دلیر و بیباک شدن.۳. شجاعت؛ دلیری؛ بیباکی.۴. چالاکی.۵. بُرندگی.
صرامتلغتنامه دهخداصرامت . [ ص َ م َ ] (ع اِمص ) جلادت . (تاج المصادر بیهقی ). دلیری و چالاکی . (از منتهی الارب ). دلاوری . (غیاث ). شجاعت . جلدی . || (مص ) قطع کردن . (غیاث از صراح ). بریدن . (غیاث از صراح ). || (اِمص ) بزرگی . (غیاث از مجموع اللغات ) : و این صاحب وزیری
صرامتفرهنگ فارسی معین(صَ مَ) [ ع . صرامة ] 1 - (مص م .) بریدن ، قطع کردن .2 - (اِمص .)دلیری ، شجاعت . 3 - بُرندگی .
سرآمدلغتنامه دهخداسرآمد. [ س َ م َ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) بهتر و ممتاز و سردار. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). زبده . قدوه : منم سرآمد دوران که طبع من داندچهار جوی جنان از پی جهان کندن . خاقانی .شنیدم کز این دور آموزگارسرآمد تویی
سرآمددیکشنری فارسی به انگلیسیcream, elite, flower, paramount, pick, pre-eminent, preeminent, quintessence, signal, term, top
جلدیلغتنامه دهخداجلدی . [ ج َ ] (حامص ) چستی . جلادت . (از یادداشت های دهخدا). جلادة. (دهار). شجاعت . دلاوری . (از یادداشت های دهخدا). تیزی . گرمی . (از آنندراج ). صرامت : یکی سخت پیمان ستد زو نخست پس آنگه به جلدی ره چاره جست . فردوسی .</p
تحرمزلغتنامه دهخداتحرمز. [ ت َ ح َ م ُ] (ع مص ) ذکی گردیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). ذکاوت داشتن و زیرک بودن . (فرهنگ نظام ). || حرام زادگی کردن و گویند این لفظ را فارسیان وضع کرده اند، و از حرامزاده مشتق است . (برهان ). حرامزادگی کردن و این موضوع فارسیان است ، مشتق از حرام
فضلویهلغتنامه دهخدافضلویه . [ ف َ ی َ ] (اِخ ) از امیران شبانکاره است . ابن بلخی نویسد: فضلویه به کار خویش و شبانی مشغول بودی ، پس به خدمت صاحب عادل رفت و این صاحب وزیری بود سخت قوی و متمکن و بارأی و تدبیر و صرامت ، و سپاهسالاری بود جابی نام که صاحب را با او رأی نیکونبود، پس فضلویه را به لجاج
صرملغتنامه دهخداصرم . [ ص َ ] (ع مص ) نیک بریدن چیزی را. (منتهی الارب ). بریدن . (تاج المصادر بیهقی ). بریدن و قطع کردن . (غیاث اللغات ). || ببریدن از کسی . (مصادر زوزنی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). سخن کسی بریدن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). || درویدن خرمابن را. (منتهی الارب ). برید
شابرقانلغتنامه دهخداشابرقان . [ ب ُ ] (معرب ، اِ) معرب شاپورگان . فولاد ذکر. اسطام . (دزی ج 1 ص 714) حدید الصلب . پولاد معدنی .پولاد طبیعی . ابوریحان بیرونی در الجماهر فی معرفة الجواهر می نویسد: معدن آهن دو قسم است . یکی نرم که