صفارلغتنامه دهخداصفار. [ ص َف ْ فا ] (اِخ ) احمدبن محمدبن عبداﷲبن یوسف ، رجوع به احمدبن محمدبن عبداﷲ یوسف ... شود.
گِردگویچگی وراثتیhereditary spherocytosis, congenital hemolytic anemia, congenital spherocytic anemia, Minkowski-Chauffard syndromeواژههای مصوب فرهنگستانوجود گردگویچه در خون با منشأ مادرزاد
شفارلغتنامه دهخداشفار. [ ش ِ ] (ع اِ) ج ِ شَفْرَة. (دهار) (ناظم الاطباء). ج ِ شفرة، بمعنی کار بزرگ و... (آنندراج ). رجوع به شفرة شود.
سفارلغتنامه دهخداسفار. [ س ِ ] (ع اِ) مهار یا چرم یا آهن که بر پشت بینی استر نهند چنانکه حکمت مر اسب را. اسفرة و سفر و سفائر، جمع. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). آهن که بر بینی اشتر نهند چنانکه حکمة بر دهن اسب . ج ، سُفُر. (مهذب الاسماء).
صفاریانلغتنامه دهخداصفاریان . [ ص َف ْ فا ](اِخ ) یا آل لیث یا آل صفار. نام سلسله ای از ملوک ایران است که در حدود نیم قرن بر قسمت شرقی ایران حکومت داشتند. سرسلسله ٔ این خاندان یعقوب بن لیث است . درباب لیث پدر یعقوب مورخان را سخنان گوناگون است . صاحب تاریخ سیستان نسب وی را تاکیومرث بالا میبرد بدی
صفاریةلغتنامه دهخداصفاریة. [ ص ُ ری ی َ ] (ع اِ) مرغی است از انواع عصافیر، یا همان صافر است . (منتهی الارب ). تُبُشِّر. (منتهی الارب ). اصقع. (منتهی الارب ). بنجشک زرد. (مهذب الاسماء). چکاوک زرد. زرد چغو. زردک .
ابوعلیلغتنامه دهخداابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) اسماعیل بن محمدبن اسماعیل بن صالح صفار. رجوع به صفار... شود.
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن صفار. علی بن یوسف بن شیبان ماردینی ، مشهور به ابن صفار و ملقّب به جلال الدین . رجوع به ابن صفار و نیز به علی بن یوسف بن شیبان ... شود.
صفاریانلغتنامه دهخداصفاریان . [ ص َف ْ فا ](اِخ ) یا آل لیث یا آل صفار. نام سلسله ای از ملوک ایران است که در حدود نیم قرن بر قسمت شرقی ایران حکومت داشتند. سرسلسله ٔ این خاندان یعقوب بن لیث است . درباب لیث پدر یعقوب مورخان را سخنان گوناگون است . صاحب تاریخ سیستان نسب وی را تاکیومرث بالا میبرد بدی
صفاریةلغتنامه دهخداصفاریة. [ ص ُ ری ی َ ] (ع اِ) مرغی است از انواع عصافیر، یا همان صافر است . (منتهی الارب ). تُبُشِّر. (منتهی الارب ). اصقع. (منتهی الارب ). بنجشک زرد. (مهذب الاسماء). چکاوک زرد. زرد چغو. زردک .
حسن صفارلغتنامه دهخداحسن صفار. [ ح َ س َ ن ِ ص َف ْ فا ] (اِخ ) ابن فرخ قمی . درگذشته ٔ 290هَ . ق . او راست : بصائرالدرجات . (ذریعه ج 3 ص 124).
حسین صفارلغتنامه دهخداحسین صفار. [ ح ُ س َ ن ِ ص َف ْ فا ] (اِخ ) ابن شاذویه قمی صحاف صفار. کتاب حدیث و کتاب اسماء امیرالمؤمنین دارد. (ذریعه ج 2 ص 64 و ج 6 ص 324
زاهد صفارلغتنامه دهخدازاهد صفار. [ هَِ دِ ص َف ْ فا ] (اِخ ) ابراهیم بن اسماعیل بن اسحاق وی را در مرو ملاقات کرده و جد وی اسحاق (ابونصر صفار) ادیب لغوی و شاعر متوفی در 405 هَ. ق . است (از معجم الادباء چ مارگلیوث ج 2 ص <span class=
ابوصفارلغتنامه دهخداابوصفار. [ اَ ص َف ْ فا ] (اِخ ) یکی از نواب عمروبن یعقوب . رجوع به ص 322 حبط ج 1 شود.