صلایهفرهنگ فارسی عمیدسنگ پهن و همواری که بر روی آن دارو یا چیز دیگر میسایند.⟨ صلایه کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی] ساییدن دارو یا چیز دیگر بر روی سنگ یا در هاون.
صلایهفرهنگ فارسی معین(صَ یَ یا یِ) [ ع . صلایة ] (اِ.) سنگِ پهن و سخت . ؛ ~ کردن دارو یا هر چیز دیگر را بر روی سنگ یا در هاون کوبیدن .
صلایهواژهنامه آزاداز طریق صلایه کردن اندازه ذره ای مواد کاهش یافته و مواد با هم مخلوط می شوند.برای انجام این عمل مواد را در یک هاون مناسب ریخته و با کمک دسته هاون می سائیم
سلاءةلغتنامه دهخداسلاءة. [ س ُل ْ لا ءَ ] (ع اِ) خار خرمابن . ج ، سلاء. یکی سُلاّء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
سلاحلغتنامه دهخداسلاح . [ س ِ ] (ع اِ) آلة که بدان جنگ کنند. (غیاث ). ساز جنگ . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 59) (دهار) (زمخشری ). آلت جنگ ، چون تیغ و خنجر و مانند آن ، اسلحه جمع آن است . (آنندراج ). آلتی که بدان جنگ کنند مانند شمشیر و قداره و نیزه وقمه
سلاحلغتنامه دهخداسلاح . [ س ُ ] (ع اِ) سرگین و سرگین ستور. غایط. (ناظم الاطباء). سرگین ستور یا عام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
سلاحیلغتنامه دهخداسلاحی . [ س ِ ] (ص نسبی ) سلاحدار. (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ). سپاهی . (غیاث ). سلاحدار. ساز جنگ برخود برگرفته . سپاهی . (ناظم الاطباء) : بارگهت راست بهنگام بارمهر سلاحی و فلک پرده دار. امیرخسرو (از آنندراج ).بو
سنگ صلایهلغتنامه دهخداسنگ صلایه . [ س َ گ ِ ص َ ی َ / ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سنگی که داروها را بر روی آن سایند. (آنندراج ). مداک . مدوک . (منتهی الارب ) : گرز او مغفر چون سنگ صلایه شکنددر سرش مغز چو خایسک که خایه شکند.<p
صلایه کردنلغتنامه دهخداصلایه کردن . [ ص َ ی َ / ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بمالیدن در هاون و جز آن . رجوع به صلایة شود.
صلابةلغتنامه دهخداصلابة. [ ص َ ب َ ] (ع اِ) در فرهنگ آنندراج و ناظم الاطباء بمعنی صلایة آمده است . رجوع به صلایة شود.
بوی سالغتنامه دهخدابوی سا. (اِ مرکب ) و بوی سای ؛ سنگی باشد که عطریات بر آن سایند. (برهان ) (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). سنگ صلایه . (ناظم الاطباء). مداک . صلایه . صلادة. (زمخشری ). صلایه . (منتهی الارب ). مدوک . (منتهی الارب ) : این بوی سای این فلکی هاون میسا
بساله کردنلغتنامه دهخدابساله کردن . [ ب َ ل َ / ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سودن و صلایه کردن . (ناظم الاطباء).
صلایه کردنلغتنامه دهخداصلایه کردن . [ ص َ ی َ / ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بمالیدن در هاون و جز آن . رجوع به صلایة شود.
سنگ صلایهلغتنامه دهخداسنگ صلایه . [ س َ گ ِ ص َ ی َ / ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سنگی که داروها را بر روی آن سایند. (آنندراج ). مداک . مدوک . (منتهی الارب ) : گرز او مغفر چون سنگ صلایه شکنددر سرش مغز چو خایسک که خایه شکند.<p