صوغفرهنگ فارسی عمید۱. فرورفتن آب در زمین.۲. ریختن هرچیز گداخته در قالب.۳. آفریدن.۴. ساختن کلمه از کلمۀ دیگر بر شکل مخصوص.۵. (اسم) مثل؛ مانند؛ همانند.
صوغلغتنامه دهخداصوغ . (ع اِ) پرنده ای است رنگ آن سیاه و سفید آمیخته و سینه ٔ آن سرخ بیشتر به درختان و سبزه رو آورد. (صبح الاعشی ج 2 ص 64).
صوغلغتنامه دهخداصوغ . [ ص َ ] (ع مص ) (اصطلاح علم صرف ) عبارتست از گرفتن ماده ٔ اصلی و تصرف کردن در آن ماده به ایجاد هیأت و شکلی و افزودن و قائل شدن معنی برای آن ماده بنحوی که اصل ماده اش باقی ماند، در صورتی که معنی اصل در فرع باشد، چنانکه در ساختن ظرف و اقسام زیور از طلا. (از کشاف اصطلاحات
صوغلغتنامه دهخداصوغ . [ ص َ ] (ع مص ) فرورفتن آب بزمین . || نانخورش در نان فرورفتن . || آفریدن خدای کسی را. (منتهی الارب ). آفریدن . (تاج المصادر بیهقی ). || آماده کردن چیزی را بر مثال راست . (منتهی الارب ). مهیا ساختن آنرا بر مثال مستقیم . (اقرب الموارد). || در کالبد ریختن چیز گداخته را. (م
تونل شوکshock tunnelواژههای مصوب فرهنگستانتونل بادی که در آن سیال با سرعت بالا جریان مییابد و شوکهایی با ماخ 6 تا 25 تولید میکند
لولۀ شوکshock tubeواژههای مصوب فرهنگستانتونل بادی که در پژوهشهای فوقِصوتی کاربرد دارد و در آن سیال با فشار بالا جریان مییابد و در آزمونگاه به سرعت بسیار بالایی میرسد
مرحلۀ شوک و انکارdenial and shock stageواژههای مصوب فرهنگستاننخستین مرحله از پنج مرحلۀ فرایند مرگ که دورۀ زودگذر و حادی است و در آن فرد با شناسایی و پذیرش اینکه به یک بیماری کشنده مبتلاست، دچار اضطراب شدیدی میشود
صوغانلغتنامه دهخداصوغان . (اِخ ) دهی است از دهستانهای بخش بافت شهرستان سیرجان . این دهستان در جنوب خاوری بخش بافت واقع و حدود آن بشرح زیر است : از طرف شمال به دهستان سیاه کوه ، از خاور به دهستان گلاشکرد، از جنوب به دهستان احمدی و از باختر به دهستان ارزوئیه . کوهستانی و هوای آن گرمسیر است . از
صوغانلغتنامه دهخداصوغان . [ ص َ ] (اِخ ) دهی است مرکز دهستان صوغان بخش بافت شهرستان سیرجان ، واقع در 116 هزارگزی جنوب خاوری بافت ، سر راه فرعی دولت آباد به زه مکان . جلگه ، گرمسیری ، مالاریائی و دارای 238 تن سکنه . آب آن از قن
صوغرلغتنامه دهخداصوغر. [ ] (اِخ ) (کوچک ) یکی از شهرهائی است که در (سفر پیدایش 13:10) شهرهای وادی مشهور است که در اول آن را بالع میگفتند (سفر پیدایش 14:2 و <
انصیاغلغتنامه دهخداانصیاغ . [ اِ ] (ع مص ) آماده شدن . || در کالبد ریخته گردیدن چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). مطاوعه ٔ صوغ کند. (از اقرب الموارد). رجوع به صوغ شود.
ریخته گریلغتنامه دهخداریخته گری . [ ت َ / ت ِ گ َ ] (حامص مرکب ) شغل و عمل ریخته گر. (ناظم الاطباء). صوغ .صیاغت . (یادداشت مؤلف ). رجوع به این دو مصدر شود. || قالب ریزی مواد و مصالح بنایی به صورت صوغ فلزات ، استحکام بنا را : پس عضدالدوله ب
زرگریلغتنامه دهخدازرگری . [ زَ گ َ ] (حامص مرکب ) شغل و عمل زرگر. صیاغت . (فرهنگ فارسی معین ). شغل و حرفه ٔ زرگر. (ناظم الاطباء). صوغ . صیاغت . کار زرگر. عمل زرگر. (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا) : پیری مرا به زرگری افکند ای شگفت بی کاه و دود زردم و همواره سرف س
آفریدنلغتنامه دهخداآفریدن . [ ف َ دَ ] (مص ) (از پهلوی ِ آفریتن ، خلق کردن . بار آوردن ) نیستی را هست کردن . خلق . ابداء. بدء. فطر. ذرء. ابداع . ایجاد. تکوین . خِلقت . برء. بُروء. انشاء. تنشئه . جَبْل .(دهار). احداث . ابتداء. ابتداع . صَوْغ : یارب بیافریدی روئی بدین
صوغانلغتنامه دهخداصوغان . (اِخ ) دهی است از دهستانهای بخش بافت شهرستان سیرجان . این دهستان در جنوب خاوری بخش بافت واقع و حدود آن بشرح زیر است : از طرف شمال به دهستان سیاه کوه ، از خاور به دهستان گلاشکرد، از جنوب به دهستان احمدی و از باختر به دهستان ارزوئیه . کوهستانی و هوای آن گرمسیر است . از
صوغانلغتنامه دهخداصوغان . [ ص َ ] (اِخ ) دهی است مرکز دهستان صوغان بخش بافت شهرستان سیرجان ، واقع در 116 هزارگزی جنوب خاوری بافت ، سر راه فرعی دولت آباد به زه مکان . جلگه ، گرمسیری ، مالاریائی و دارای 238 تن سکنه . آب آن از قن
صوغرلغتنامه دهخداصوغر. [ ] (اِخ ) (کوچک ) یکی از شهرهائی است که در (سفر پیدایش 13:10) شهرهای وادی مشهور است که در اول آن را بالع میگفتند (سفر پیدایش 14:2 و <