سوپ داغhot soupواژههای مصوب فرهنگستانپلاسمایی متشکل از کوارک و گلوئون و فوتون و نوترینو و برخی ذرات دیگر که در آغاز پیدایش در تعادل گرمایی بودهاند
سوپ ژلاتینیgelatinous soupواژههای مصوب فرهنگستانمحلول آبی نسبتاً غلیظ که حاوی موادی با قابلیت تبدیل به ژلاتین است
سوبلغتنامه دهخداسوب . [ ] (اِ) آب . (ناظم الاطباء). بزبان خوارزمی آب را گویند. (فرهنگ رشیدی ). رجوع به سوپ شود.
سیوبلغتنامه دهخداسیوب . [ س ُ ] (ع اِ) ج ِ سیب . (دهار) (اقرب الموارد). || مال پنهان کرده در زمین ، سیب یکی آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
شوبلغتنامه دهخداشوب . (اِ) دستار. مندیل . (برهان ) (آنندراج ). دستار. شبوب و شکوب نیز گفته اند. (سروری ). دستار. (فرهنگ جهانگیری ). روپاک . عمامه . (یادداشت مؤلف ) : سر برهنه که تا نهد به سرم شوب دربسته ٔ چو خرمن خویش . سوزنی .||
تصویبلغتنامه دهخداتصویب . [ ت َص ْ ] (ع مص ) کسی را در کاری به صواب منصوب کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). راستگوی دانستن کسی را و راستگوی شمردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). راست ودرست داشتن و راستی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || به نشیب فرود آوردن . (تاج المصادر بی
تصویبفرهنگ فارسی عمید۱. به راستی و درستی امری حکم کردن؛ رٲی به درستی کاری دادن؛ تٲیید؛ راستودرست دانستن.۲. راستگو دانستن.۳. (سیاسی) رٲی موافق دادن به لایحۀ قانونی از طرف مجلس شورا یا هیئت وزیران.