ضباطفرهنگ فارسی عمید۱. [منسوخ] کسی که اوراق اداره را در پروندهها ضبط و نگهداری میکند؛ بایگان.۲. [قدیمی] ضبطکننده.
ضباطلغتنامه دهخداضباط. [ ض َب ْ با ] (ع ص ، اِ) ضبطکننده . || آنکه ضبط اوراق اداره یا محکمه ای کند. بایگان . آرشیویست .
دبوطلغتنامه دهخدادبوط. [ ] (اِ) داروی پارسی است و بعضی اطباء او را بجای خیارشنبر استعمال کرده اند. (ترجمه ٔ صیدنه ٔ ابوریحان ).
دیبوذلغتنامه دهخدادیبوذ. [ دَ ] (معرب ، اِ) جامه ٔ دوپود. (ناظم الاطباء). معرب است . دبود. ج ، دیابیذ. دیابود. (از منتهی الارب ). اصل آن دوبوذ بمعنی جامه ٔ دوپوددار است . ثوب ذونیرین . (از المعرب جوالیقی ص 139). جامه ای که پود آن قوی تر است . دوپود. جامه ای که
ضباطةلغتنامه دهخداضباطة. [ ض َ طَ ] (ع مص ) نگاه داشتن کسی یا چیزی را بهوش . || ضُبطت الارض ؛ باران باریده شد زمین . (منتهی الارب ).
بایگانفرهنگ فارسی عمیدکسی که نامهها و اسناد اداری را در جای مخصوص آنها ضبط میکند؛ نگهدارنده؛ ضَبّاط؛ آرشیویست.
پطرونه خلیللغتنامه دهخداپطرونه خلیل . [ پ َ ن َ خ َ ] (اِخ ) در دوره ٔ سلطان احمدخان ثالث یکی از ضباط ینی چریها و از مردم آرناؤدستان (آلبانی ) بود و چون با خلیل پهلوان ینی چری آغاسی و رفقای او به پاره ای اعمال مفسدانه برخاستند به امر دولت کشته شدند. (قاموس الاعلام ترکی ).
ضباطةلغتنامه دهخداضباطة. [ ض َ طَ ] (ع مص ) نگاه داشتن کسی یا چیزی را بهوش . || ضُبطت الارض ؛ باران باریده شد زمین . (منتهی الارب ).
انضباطلغتنامه دهخداانضباط. [ اِ ض ِ ] (ع مص ) سامان گرفتن . بنوا شدن . خوب نگاهداشته شدن . نظم داشتن . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِمص ) پیوستگی و مضبوطی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). نظم و انتظام و ترتیب و درستی و عدم هرج و مرج . (ناظم الاطباء). سامان پذیری و آراستگی . || (اصطلاح نظامی ) پیروی کا
انضباطدیکشنری عربی به فارسیانضباط , انتظام , نظم , تاديب , ترتيب , تحت نظم و ترتيب در اوردن , تاديب کردن
انضباطفرهنگ فارسی عمید۱. رفتار دارای نظم و پیرو اصول معین.۲. (اسم) قاعده یا اصول حاکم بر فعالیتها در رفتارها.