ضدیتفرهنگ فارسی معین(ض دُ یَُ) [ ع . ضدیة ] (اِمص .) 1 - ضد هم بودن ، مخالف هم بودن . 2 - دشمنی ، ناسازگاری .
ضدیتفرهنگ مترادف و متضاد۱. اختلاف، تضاد، تناقض، مباینت، مخالفت، مغایرت ۲. خصومت، دشمنی، عناد، معاندت، ناسازگاری، نقاضت ≠ موافقت، مرافقت
دددلغتنامه دهخداددد. [ دَ دَ ] (ع اِ) بازی . (منتهی الارب ).لعب . بازی و لهو. (ناظم الاطباء). رجوع به دد شود.
دددلغتنامه دهخداددد. [ دَ دِ ] (ع ص ) بازی دوست . بازیگوش . (ناظم الاطباء). در گفته طرماح : و استطرقت طعنهم لما احزأل بهم آل الضحی ناشطاً من داعب دَدِد.(از منتهی الارب ).
د.د.تفرهنگ فارسی عمیدنوعی داروی حشرهکش که بهصورت گرد یا محلول برای دفع پشه، مگس، شپش، و برخی از آفتهای نباتی به کار میرود.
ضدیدلغتنامه دهخداضدید. [ ض َ ] (ع ص ، اِ) همتا. (منتهی الارب ). مانند. (منتخب اللغات ). ندّ. || ناهمتا. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). مخالف . (منتخب اللغات ). از لغات اضداد است .
ضدیت کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ت کردن، راندن، مخالف بودن، منافی بودن، ستیز کردن، ساز مخالف زدن، دست رد بهسینۀ کسی زدن، ادا در آوردن لج کردن، عناد ورزیدن، مخالفت کردن تباین داشتن، اختلاف و ضدیت داشتن، مغایربودن مقابله کردن، مقاومت کردن، اکراه داشتن، محکم ایستادن، ردّکردن، اعتراض کردن، برخوردکردن،
ضدیت بامذهبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب ذهب، شرک، کفر، بیحرمتیبهمقدسات، جاهلیت، ارتداد، بدعت شیطان اعتقاد به اصالت عقل، آزادگی، ماتریالیسم، مادهگرایی، مارکسیسم، دنیویت
ضدیت کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ت کردن، راندن، مخالف بودن، منافی بودن، ستیز کردن، ساز مخالف زدن، دست رد بهسینۀ کسی زدن، ادا در آوردن لج کردن، عناد ورزیدن، مخالفت کردن تباین داشتن، اختلاف و ضدیت داشتن، مغایربودن مقابله کردن، مقاومت کردن، اکراه داشتن، محکم ایستادن، ردّکردن، اعتراض کردن، برخوردکردن،
ضدیت بامذهبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب ذهب، شرک، کفر، بیحرمتیبهمقدسات، جاهلیت، ارتداد، بدعت شیطان اعتقاد به اصالت عقل، آزادگی، ماتریالیسم، مادهگرایی، مارکسیسم، دنیویت