ضراء

مترادف

۱. بدبختی، تنگدستی، سختی، شدت، عسرت، فلاکت، نکبت
۲. آسیب، صدمه، گزند
۳. غلا، قحط

جست‌وجوی دقیق

ضراء

لغت‌نامه دهخدا

ضراء. [ ض َ ] (ع ص ، اِ) درختان انبوه در وادی که در آن پنهان توان شدن . یقال : هو یمشی الضراء؛ اذا مشی مستخفیاً فیما یواری من الشجر. || زمین نشیب با اندک درخت که جای میگیرد در آن ددان . (منتهی الارب ).

ضراء

لغت‌نامه دهخدا

ضراء. [ ض َ ] (ع مص ) نهان شدن . (منتهی الارب ).

ضراء

لغت‌نامه دهخدا

ضراء. [ ض َرْ را ] (ع اِ) ضرّ. گزند. || سختی . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). بدحالی . (منتهی الارب ). مقابل سرّاء. درشتی . درویشی . (دهار). بأساء. بدبختی . تنگی . دشخواری : الذین ینفقون فی السرّاء و الضراء ؛ آنانکه مال نفقه و هزینه کننددر خواری و دشخ

ضراء

فرهنگ فارسی معین

(ضَ رّ) [ ع . ] (اِمص .) 1 - دشواری ، تنگ دستی . 2 - گزند، آسیب . 3 - رنجوری . 4 - قحط .

ضراء

فرهنگ فارسی معین

(ضَ) [ ع . ] (مص ل .) نهان شدن ، پنهان گشتن .

جست‌وجوی هم‌آوا

غول‌تلماسه

draa

واژه‌های مصوب فرهنگستان

ساختار تلماسۀ بادی غول‌آسایی که ممکن است ارتفاع آن حدود 400 متر و طول دامنۀ آن بیش از 600 متر باشد

تِنّین

Draco, Dra, Dragon

واژه‌های مصوب فرهنگستان

هشتمین صورت فلکی بزرگ که به دور قطب شمال آسمان پیچیده است و بخشی از ستاره‏های آن از بین دب اکبر و دب اصغر می‌گذرد

پردیس دریایی،پارک دریایی

marine park

واژه‌های مصوب فرهنگستان

پردیسی شامل بخشی از دریا غالباً برای حفاظت از زیستگاهی خاص و حفظ پایداری بوم‌سازگان موجوداتی که در آن زندگی می‌کنند

دریا سالار (نیروی دریایی)

دیکشنری فارسی به انگلیسی

admiral

آدم‌به‌دریا! ،هشدار آدم‌به‌دریا

man overboard

واژه‌های مصوب فرهنگستان

پیام هشداری که در هنگام سقوط فرد از روی شناور به داخل دریا برای کمک‌رسانی سریع بر روی شناور اعلام می‌شود

جست‌وجوی مشابه

ضراءة

لغت‌نامه دهخدا

ضراءة. [ ض َ ءَ ] (ع مص ) آزمند و حریص گردیدن . (منتهی الارب ).

جست‌وجوی متن

مسرت

فرهنگ مترادف و متضاد

ابتهاج، بهجت، خوشحالی، خوشی، سرور، شادمانی، شادی، شعف ≠ اندوه، ضراء، غم

عسرت

فرهنگ مترادف و متضاد

افلاس، تعسر، تنگدستی، تنگی، تهیدستی، دشواری، سختی، ضراء، عسر، فقر، نداری

اضر

لغت‌نامه دهخدا

اضر. [ اَ ض َرر ] (ع ص ) آنکه دندانهایش از هم نیاید. مؤنث : ضَرّاء. (مهذب الاسماء).

فلاکت

فرهنگ مترادف و متضاد

ادبار، استیصال، بدبختی، بیچارگی، تنگی، تیرهبختی، خواری، ذلت، شوربختی، ضراء، فقر، فلکزدگی، نکبت

تنگدستی، تنگدستی

فرهنگ مترادف و متضاد

افلاس، بیپولی، بیچیزی، بینوایی، تعسر، درماندگی، درویشی، ضراء، عسرت، فاقه، فقر، مسکنت، نداری ≠ غنا، گشادهدستی

جست‌وجوی هم‌آغاز

ضراءة

لغت‌نامه دهخدا

ضراءة. [ ض َ ءَ ] (ع مص ) آزمند و حریص گردیدن . (منتهی الارب ).

جست‌وجوی هم‌قافیه

حبةالخضراء

لغت‌نامه دهخدا

حبةالخضراء. [ ح َب ْ ب َ تُل ْ خ َ] (ع اِ مرکب ) بو کلک . بوی کلک . مشغلةالبطالین . ضرب . بن . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). ون . ضرامة. حب البنة. حب البطم . وندانه . بندانه . چتلانقوش . بنه . بانقش . کسبور. (بحر الجواهر). کلنکور. بنک . (محمودبن عمر ربنجنی ). میوه ای است چون پسته ٔ

حضراء

لغت‌نامه دهخدا

حضراء. [ ح َ ] (ع ص ، اِ) ناقه ای که بیشی گیرد و بی باکی کند در خوردن و نوشیدن . (از منتهی الارب ).

خضراء

لغت‌نامه دهخدا

خضراء. [ خ َ ] (اِخ ) نام اسب سالم بن عدی است . (منتهی الارب ).

خضراء

لغت‌نامه دهخدا

خضراء. [ خ َ ] (اِخ ) نام اسب عدی بن جبله بن عرکی است . (منتهی الارب ).

خضراء

لغت‌نامه دهخدا

خضراء. [ خ َ ] (اِخ ) نام اسب قطبة قینی بن زید است . (منتهی الارب ).

درپیوند

بیشتر بدانید

ضراء

مترادف

جست‌وجوی دقیق

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی معین

فرهنگ فارسی معین

جست‌وجوی هم‌آوا

واژه‌های مصوب فرهنگستان

واژه‌های مصوب فرهنگستان

واژه‌های مصوب فرهنگستان

دیکشنری فارسی به انگلیسی

واژه‌های مصوب فرهنگستان

جست‌وجوی مشابه

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی متن

فرهنگ مترادف و متضاد

فرهنگ مترادف و متضاد

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ مترادف و متضاد

فرهنگ مترادف و متضاد

جست‌وجوی هم‌آغاز

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی هم‌قافیه

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا