ضربت

zarbat

معنی

ضربه؛ کوبیدن.

مترادف

زخم، زدن، ضرب، ضربه، کتک، کوفت، نواخت

برابر پارسی

کوبش، کوبه

جست‌وجوی دقیق

ضربت

فرهنگ فارسی عمید

ضربه؛ کوبیدن.

ضربت

لغت‌نامه دهخدا

ضربت . [ ض َ ب َ ] (ع اِمص ، اِ) ضربه . رجوع به ضربه شود. زَخم . یک بار زدن . ج ، ضربات : مردی از مسلمانان نامش واصل بن عمرو حمله کرد و روی به خاقان نهاد و او را یک ضربت بزد بر میان خود و خود از سرش بینداخت . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).بر مگسی خوب نیست

ضربت

دیکشنری فارسی به عربی

اصفر داکن , اقطع , انقلاب , باون , تاثير , جرة , خبطة , دقة , شق , صدمة , صفعة , ضربة , ماجور , مضرب , مقصف , هزة

ضربت

دیکشنری فارسی به انگلیسی

blow, stroke, thrust

ضربت

فرهنگ فارسی معین

(ضَ بَ) [ ع . ضربة ] 1 - (مص م .) زدن . 2 - (اِ.) زخم .

جست‌وجوی هم‌آوا

دربت

لغت‌نامه دهخدا

دربت . [ دُ ب َ ] (ع اِمص ) دربة.دلیری بر جنگ و بر هر کار : از هر شدتی دربتی حاصل کردند. (تجارب السلف ). رجوع به دربة شود.

دربد

لغت‌نامه دهخدا

دربد. [ دَ ب ِ ](اِخ ) دهی است از دهستان سوسن بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز، واقع در 24هزارگزی شمال ایذه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).

دربید

لغت‌نامه دهخدا

دربید. [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رباطات بخش خرانق شهرستان یزد، واقع در 40هزارگزی جنوب خرانق و 26هزارگزی راه خرانق به اشکذر، با 212 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالر

دربت

فرهنگ فارسی عمید

۱. عاقل بودن.۲. حاذق بودن در کار و صنعت.۳. خوگر شدن و حریص گشتن به چیزی.

ضربیط

لغت‌نامه دهخدا

ضربیط. [ ض َ ] (اِخ ) ناحیتی است به حوف مصر. (معجم البلدان ).

جست‌وجوی مشابه

ضربتی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

crash, flying

ضربتی

فرهنگ فارسی معین

( ~.) [ ع - فا. ] (ص نسب .) با فوریت و شدت .

ضربتی

گویش تهرانی

فوری

ضربت موسیقی

دیکشنری فارسی به عربی

ضربة

ضربت سخت

دیکشنری فارسی به عربی

صدمة

جست‌وجوی متن

اوقع

دیکشنری عربی به فارسی

ضربت وارد اوردن , ضربت زدن , تحميل کردن

jab

دیکشنری انگلیسی به فارسی

جب، ضربت با چیز تیز، ضربت با مشت، مشت، ضربت زدن، خنجر زدن، سک زدن، سیخ زدن، سوراخ کردن، ضربت ناگهانی زدن

jabs

دیکشنری انگلیسی به فارسی

جابجایی، ضربت با چیز تیز، ضربت با مشت، مشت، ضربت زدن، خنجر زدن، سک زدن، سیخ زدن، سوراخ کردن، ضربت ناگهانی زدن

whacks

دیکشنری انگلیسی به فارسی

نکته ها، ضربت سخت، ضربت، صدای ضربت، صدای اصطکاک، ضربت سخت زدن، صدای کتک زدن، زدن، محکم زدن، تسهیم کردن

swat

دیکشنری انگلیسی به فارسی

سوات، ضربت، ضربت سخت، با مگس کش زدن، ضربت سخت خوردن یازدن، چمباتمه نشستن

جست‌وجوی هم‌آغاز

ضربت با چیز نوک تیز

دیکشنری فارسی به عربی

وکزة

ضربت موسیقی

دیکشنری فارسی به عربی

ضربة

ضربت حاصله دراثر تکان سخت

دیکشنری فارسی به عربی

صدمة

ضربت (توام باتکان) زدن

دیکشنری فارسی به عربی

صدمة

ضربت سخت

دیکشنری فارسی به عربی

صدمة

جست‌وجوی هم‌قافیه

حرکت تند و سریع و با ضربت

دیکشنری فارسی به عربی

سوط

جای ضربت

دیکشنری فارسی به عربی

طعجة

عضو گروه ضربت

دیکشنری فارسی به انگلیسی

raider

گروه ضربت

دیکشنری فارسی به انگلیسی

storm trooper

ترجمه مقاله