لغتنامه دهخدا
ضرح . [ ض َ ] (ع مص ) راندن . یکسو کردن . (منتهی الارب ). || دور کردن . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ) (تاج المصادر). || باطل کردن گواهی کسی را و از اعتبار انداختن . (منتهی الارب ). جرح کردن گواهی کسی و دورکردن آن از خود. (منتخب اللغات ). || لگد زدن ستور. (منتهی الارب ) (تاج