ضررفرهنگ فارسی عمید۱. [مقابلِ نفع] گزند؛ نقصان؛ زیان.۲. تنگی و بدحالی.⟨ ضرر زدن: (مصدر لازم) زیان رساندن.⟨ ضرر کردن (کشیدن): (مصدر لازم) زیان دیدن؛ زیان بردن.
ضررلغتنامه دهخداضرر. [ ض َ رَ ] (ع اِ) زیان . (مجمل اللغة). آزرم . مقابل نفع و سود. خلاف نفع. (محمودبن عمر) : حصیری را مالشی فرماید چنانکه ضرر آن به سوزیان و به تن وی رسد. (تاریخ بیهقی ). بحقیقت بدانید که این رمه را شبانی آمد که ضرر گرگان و ددگان بسته شد. (تاریخ بیهقی
ضررلغتنامه دهخداضرر. [ ض َ رَ ] (ع مص ) گزاییدن . || صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: ضرر، در اصطلاح پزشکان عبارتست از جریان خون از جراحت . کذا فی حدودالامراض .- ضرر زدن ؛ زیان دادن .- ضرر کشیدن ؛ زیان بردن .
دریرلغتنامه دهخدادریر. [ دَ ] (ع ص ) مرد گرداندام توانا. (منتهی الارب ). || ستور تیزرو. || چراغ روشن و نورانی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
دریرلغتنامه دهخدادریر. [ دَ ] (ع مص ) تیز دویدن اسب یا نرم دویدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || روان شدن خوی . (از منتهی الارب ).
دررلغتنامه دهخدادرر. [ دَ رَ ] (ع اِ) دررالطریق ؛ میانه ٔ راه . (منتهی الارب ). قصد و متن و میانه و قسمت مستقیم راه . (از اقرب الموارد). || دررالبیت ؛ پیشگاه خانه . (منتهی الارب ). گویند: داری درر دارک ؛ یعنی خانه ٔ من روبروی خانه ٔ تو است و آن وقتی است که دو خانه رو در روی هم باشد. (از اقرب
دررلغتنامه دهخدادرر. [ دِ رَ ] (ع اِ) ج ِ دِرّة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به دِرّة شود. || زیادی و روانی شیر. (از اقرب الموارد).
دررلغتنامه دهخدادرر. [ دُ رَ ] (ع اِ) ج ِ دُرّة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مرواریدهای بزرگ . (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به دُرّ و دُرّة شود : جایی که درر باید جائی که غرر بایدمعلوم غررداری مفهوم درر داری . فرخی .یا مگر زین نم
بی ضررلغتنامه دهخدابی ضرر. [ ض َ رَ ] (ص مرکب ) (از: بی + ضرر) بی زیان . (یادداشت مؤلف ). || بی ضر. بی گزند. بی آزار. (یادداشت مؤلف ). رجوع به ضرر شود.
متضررلغتنامه دهخدامتضرر. [ م ُ ت َ ض َرْ رِ ] (ع ص ) ضرر رساننده . (آنندراج ) (غیاث ). || پاشیده و پریشان شده و گزند یافته . ستم دیده . (ناظم الاطباء). زیان بیننده . ضرر رسیده . (فرهنگ فارسی معین ) : عجزه ومساکین مردم گیلان از سلوک ناهنجار و اطوار ناهموار مؤمی الیه ...
بی ضررلغتنامه دهخدابی ضرر. [ ض َ رَ ] (ص مرکب ) (از: بی + ضرر) بی زیان . (یادداشت مؤلف ). || بی ضر. بی گزند. بی آزار. (یادداشت مؤلف ). رجوع به ضرر شود.
تضررلغتنامه دهخداتضرر. [ ت َ ض َرْ رُ ] (ع مص ) رنجور شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (آنندراج ). || گزندیافتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گزند و و آسیب یافتن . (آنندراج ).