ضروبلغتنامه دهخداضروب . [ ض َ ] (ع ص ) بسیار زننده . یقال : رجل ٌ ضروب ؛ ای شدیدالضرب و کثیره . (منتهی الارب ).
ضروبلغتنامه دهخداضروب . [ ض ُ ] (ع اِ) ج ِ ضرب . گونه ها. روشها. اقسام . انواع . اصناف : خلف بفنون زرق و ضروب حیل محاضران را تشویش می داد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 56).- ضروب اشکال قیاس ؛ انواع اشکال قیاس .<b
دروبلغتنامه دهخدادروب . [ دَ ] (ع ص ) ستور رام ، مذکر و مؤنث در وی یکسان است ، گویند: جمل دروب و ناقة دروب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). یا شتر ماده ای که هر گاه لب او را بگیرند و چشم وی را سپوخند در پی شخص رود. (از منتهی الارب ). دَرَبوت . تَرَبوت .
دروبلغتنامه دهخدادروب . [ دُ ] (ع اِ) ج ِ دَرب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). اصل این کلمه عربی نیست و عرب آنرا به معنی «ابواب » بکار می برد. (از المعرب جوالیقی ). رجوع به درب شود : اهالی شهر در دروب و محلات ممتنع شدند. (جهانگشای جوینی ). یکی چند بر این سیاق اعباء مش
خلعیلغتنامه دهخداخلعی . (اِخ ) محمد افندی کامل الخلعی . او راست : 1- الموسیقی الشرقی که با مساعدت ادریس بک راغب تألیف کرده . 2- نیل الامانی فی ضروب الاغانی . (از معجم المطبوعات ).
کامللغتنامه دهخداکامل . [ م ِ ] (اِخ ) محمد... الخلعی . موسیقی دان مصری . «موسیقی شرقی » و «نیل الامانی فی ضروب الاغانی » از تألیفات اوست . صدای دلکشی داشت و عود می نواخت و در قاهره وفات یافت (1292-1357 هَ .ق .). رجوع به محم
ریاضیلغتنامه دهخداریاضی . (اِخ ) او راست : 1- دستورالعمل در ضروب امثال فارسی . 2- ریاض الشعراء و آن را به سال 916 هَ . ق . به اتمام رساند. (یادداشت مؤلف ). صاحب کشف الظنون گوید: آن را به سال
اسنوریلغتنامه دهخدااسنوری . [ اِ ] (اِخ ) یکی از مشاهیر دانشمندان ایسلاند. مولد وی سال 1178 م . در شهرک داله سیسل از کشور ایسلاند. وی به سال 1241 بقتل رسید. دو تصنیف راجع به اساطیر و ضروب امثال جزیره ٔ مزبور در زبان ایسلاند دار
ذوالمرخلغتنامه دهخداذوالمرخ . [ ذُل ْ م َ ] (اِخ ) موضعی است به یمن . کثیر راست :بعزّة هاج الشوق فالدمع سافح مغان و رسم قد تقادم ما صح بذی المرخ من ود ان غیر رسمهاضروب الندی ثم اعتنقها البوارح .و دیگری گوید:من کان اعسی بذی مرخ و ساکنه قریرعین لقد اصبحت مشتاقااری ب
مضروبلغتنامه دهخدامضروب . [ م َ ] (ع ص ) زده شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). زده شده و کتک خورده . (ناظم الاطباء). || افراخته شده . (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || ضرب شده و سکه شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کوفته شده و مستحکم شده . (ناظم الاطباء). || شیره ک
مضروبدیکشنری عربی به فارسیحاصلضرب اعداد صحيح مثبت , وابسته به عامل ياکارخانه , مربوط به فاکتور ياعامل مشترک رياضي