اشارتاً، اشاری، بعلاوه، درضمن ≠ تلویحاً
(ض نَ نْ) [ ع . ] (ق .) در درون ، در میان ، در ضمن ، در طی .
تلويحاً مسأله را پذيرفت , (اذعان کرد)
علاوهبرآن.
ضمني , في اثناء ذلک , في هذه الاثناء
apropos, incidentally, inter alia, withal, parenthetically
در پیوست، افزون برین، هم چنین
ضمنا
ضمناً
به هر حال، ضمنا، اتفاقا
إذعَنَ للأمْرِ ضمناً (ضمنياً)
در همین حال، در ضمن، ضمنا، در اثناء، در این ضمن، در خلال