ضومرانلغتنامه دهخداضومران . [ ض َ م َ / ض َ م ُ ] (ع اِ) ضومیران . (ابن بیطار). ضمیران . شاهسپرم . (مهذب الاسماء). شاسپرم . (مهذب الاسماء). نوعی است از ریحان دشتی . (منتخب اللغات ). ریحان دشتی یا ریحان فارسی است . (منتهی الارب ). حبق الماء. پودنه ٔ لب جوی . پود
دامیرونلغتنامه دهخدادامیرون . (اِخ ) (ژان فیلیبر) نام فیلسوف و روانشناس فرانسوی . وی متولد بلویل 1794و متوفی به سال 1862 م . است . (قاموس الاعلام ترکی ).
ضیمرنلغتنامه دهخداضیمرن . [ ض َ م َ رَ / ض َ م ُ رَ ] (اِ) ضومران . ضیمران . ریحان دشتی یا فارسی است . (آنندراج ).
پودنهلغتنامه دهخداپودنه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) قسمی گیاه معطّر از احرار بُقول شبیه به نعناع در تداول امروزی . و در قدیم پودنه بمعنی نعنع و نعناع ، (دهار) و پودنه ٔ بستانی مستعمل بوده است . و این گیاه را که امروز پودنه میخوانیم در قدیم پودنه لب جوی و پودنه ٔ جویب
حبق الماءلغتنامه دهخداحبق الماء. [ ح َ ب َ قُل ْ ] (ع اِ مرکب ) فوتنج نهری . پودنه . نعنعالماء. حبق التمساح . پودینه ٔ نهری . (منتهی الارب ). پودنه ٔ آبی . فوتنج نهری . (اختیارات ). فودنج نهری . پونه . حَبق . ضومران . ضمیران . پودنه ٔ جویباری . پودنه ٔ لب جوی .
شاسپرملغتنامه دهخداشاسپرم . [ پ َرَ ] (اِ مرکب ) یکی از انواع ریحان که او را اسپرغم گویند. (فرهنگ سروری ). بمعنی اسپرغم است که نوعی ازریحان باشد. (برهان ). مطلق ریحان . (شعوری ). او را شاهسپرم نیز گویند. (فرهنگ سروری ). همان شاه اسپرم است . (انجمن آرای ناصری ). اسپرغم است که شاهسفرم نامند. (فهر