ضیفلغتنامه دهخداضیف . [ ض َ ] (اِخ ) احمد (الدکتور). مدرس بالجامعة المصریة. له مقدمة لدرسة بلاغة العرب و بلاغةالعرب فی الاندلس . (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1220).
ضیفلغتنامه دهخداضیف . [ ض َ ] (ع اِ) پهلو. (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || بازو. || ضیفا الوادی ؛ دو کرانه ٔ رودبار. (منتهی الارب ). کنار رود. (مهذب الاسماء).
ضیفلغتنامه دهخداضیف . [ ض َ ] (ع اِ) میهمان . نزیل . مهمان (واحد و جمع و مؤنث و مذکر در وی یکسانست ). (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). مهمان و میهمانان . (دهار). و قد یجمع علی اَضیاف و ضیفان و ضیوف . (منتهی الارب ) : گفت واللَّه تا ابد ضیف توام هر کجا باشم بهر
ضیفلغتنامه دهخداضیف . [ ض َ ] (ع مص ) نزدیک شدن آفتاب به فروشدن . (منتهی الارب ). نزدیک شدن آفتاب بغروب . (منتخب اللغات ). || بیک سو رفتن تیر از نشانه . || فرودآمدن غم بر کسی . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || مهمان شدن نزد کسی . ضیافة. (منتهی الارب ).مهمان شدن . (زوزنی ). مهمان داشتن کسی
فرهنگ ناشنوایانDeaf cultureواژههای مصوب فرهنگستانزبان و آداب و رسوم و باورهای مشترک جامعۀ ناشنوایان (Deaf community) پیشزبانی که خردهفرهنگی مستقل محسوب میشود
پادتن حبهایdomain antibody, dAbواژههای مصوب فرهنگستانتکهای از پادتن به طول حدوداً 110 آمینواسیدی که دستکاری شده تا بتواند فقط شامل اولین حلقۀ پپتیدی حبۀ زنجیرۀ سنگین (ناحیۀ VH) و نیز زنجیرۀ سبک (ناحیۀ VL) باشد، اما همچنان به پادگن همخوان متصل بماند
ضیفنلغتنامه دهخداضیفن . [ ض َ ف َ ] (ع ص ، اِ) طُفیلی . (دهار) (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). مهمان ناخوانده . ج ، ضیافن ، ضیوف . (مهذب الاسماء).
ضیفةلغتنامه دهخداضیفة. [ض َ ف َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث ضیف . زن مهمان . || زن حائض . || بی نمازی . (منتهی الارب ).
ضیفنلغتنامه دهخداضیفن . [ ض َ ف َ ] (ع ص ، اِ) طُفیلی . (دهار) (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). مهمان ناخوانده . ج ، ضیافن ، ضیوف . (مهذب الاسماء).
ضیفةلغتنامه دهخداضیفة. [ض َ ف َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث ضیف . زن مهمان . || زن حائض . || بی نمازی . (منتهی الارب ).
رضیفلغتنامه دهخدارضیف . [ رَ ] (ع ص ) شیر سنگ تاب کرده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گوشت برسنگ بریان کرده . ج ، رضاف . (مهذب الاسماء).
متضیفلغتنامه دهخدامتضیف . [ م ُ ت َ ض َی ْی ِ ] (ع ص ) مهمان . (آنندراج ). مهمان شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آفتاب که به غروب نزدیک شود. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نزدیک به غروب آفتاب خمیده و میل کرده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تضیف شود.<b
مستضیفلغتنامه دهخدامستضیف . [ م ُت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استضافة. فریادکننده و دادخواه . (منتهی الارب ). مستغیث . (اقرب الموارد). || خواهنده ٔ ضیافت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ضیافت خواهنده . مهمانی خواه . رجوع به استضافة شود.