طابعفرهنگ فارسی عمید۱. [منسوخ] مُهرزن.۲. (اسم) [قدیمی] سجیه؛ خوی؛ سرشت.۳. [قدیمی] طبعکننده؛ چاپکننده.
طابعلغتنامه دهخداطابع. [ ب َ ] (ع اِ) انگشترین . || آنچه بدان بر عطایای مرسوم و مانند آن نشان و علامت کنند. و منه : علیه طابعُ الشهداء؛ ای علامتهم . (منتهی الارب ) (آنندراج ).و کسرالباء لغةُ فی الکل . (منتهی الارب ). || انگشتری و هر چه بدان مهر کنند. || آلت داغ که بدان چارپایان صدقات را نشان
طابعلغتنامه دهخداطابع. [ ب ِ ] (ع ص ، اِ) اخلاقی که در مردم پیدا وترکیب یافته باشد از مطعم و مشرب و غیر آن که دفعش ناممکن بود. سرشت . || مُهرزن . (منتهی الارب ). || چاپچی .
طابعفرهنگ فارسی معین(بِ) [ ع . ] 1 - (اِ.) سر ش ت ، نهاد. 2 - (اِفا.) مهرزن . 3 - چاپ کننده ، طبع کننده . ج . طابعین .
طابعفرهنگ مترادف و متضاد۱. چاپچی، چاپکننده، طبعکننده ۲. مهرزن ۳. خاتم، مهر، انگشتری ۴. سرشت، سجیه، خو
تابع لگاریتمیکوژ،تابع لگاریتمیمحدبlogarithmically convex functionواژههای مصوب فرهنگستانتابعی که لگارتیم آن تابعی کوژ/ محدب است
تابعلغتنامه دهخداتابع. [ ب ِ ] (ع ص )پس رو و چاکر. ج ، تبع. (منتهی الارب ). || پس رونده . لاحق . پیرو. فرمانبردار. مطیع. خادم . مقابل متبوع : زامل . پس رو و تابع. (منتهی الارب ) : خصم تو هست ناقص و مال تو زاید است کت بخت تابع است و جهانت مساعد است . <p clas
تابعیلغتنامه دهخداتابعی . [ ب ِ ] (اِخ ) (آدینه قلی بک ) یکی از شعرای امی ایران است و با مولانا وحشی معاصر و در نکته سنجی مهارت داشته است .از اوست :کار من دور از تو غیر از ناله های زار نیست گر بزاری جان دهم دوراز تو، دور از کار نیست .(قاموس الاعلام ترکی ).
تابعیلغتنامه دهخداتابعی . [ ب ِ ] (اِخ ) (ملاّ...) فرزند شهر هرات است و نقاشی کاسه و طبق می کندو گاهی نغمه ای از او سر می زند از اوست این رباعی :دور از تو به درد و محنت و غم بودم باسینه ٔ ریش و چشم پر نم بودم با نی همه شب بناله همدم بودم بی یاد تو القصه دمی کم بودم . <p cla
تابعیلغتنامه دهخداتابعی . [ ب ِ ] (اِخ ) یکی از شعرای عثمانی است و در قرن دهم هجری می زیسته و از اهالی ادرنه است خطی خوش می نوشته و اشعارش روان و نیکو بوده است بمناسبت انتساب به جنابی پاشا بمقامات بزرگی نایل گشته یکی از آثارش «شهرانگیز» است که درآن مسیحی شاعر را نظیره ای گفته است که هیچکس از آ
طابعةدیکشنری عربی به فارسیماشين حروف ريزي که سطر سطر حروف را ميريزد وسطر سطر براي چاپ اماده ميکند , چاپگر
پوفندرفلغتنامه دهخداپوفندرف . [ ف ِ دُ ] (اِخ ) (ساموئل ) طابع آلمانی . مولد شام نیتس (1632 - 1694 م .).
لاندرلغتنامه دهخدالاندر. [ دُ ] (اِخ ) نام طابع شاهنامه ٔ فردوسی بهمراهی وولرس در استراسبورگ از سال 1877 تا 1884 م .
چاپچیفرهنگ مترادف و متضاد۱. باسمهچی، چاپخانهدار، طابع، مطبعهچی ۲. دروغگو، شایعهساز، شایعهپرداز ۳. گزافهگو، لافزن، چاچول
طابعةدیکشنری عربی به فارسیماشين حروف ريزي که سطر سطر حروف را ميريزد وسطر سطر براي چاپ اماده ميکند , چاپگر