طاردة البردلغتنامه دهخداطاردة البرد. [ رِ دَ تُل ْ ب َ ] (اِخ ) (فلک ) عُرقوب الاسد. عوّا. عوا. صیّاح . بقّار.
جریان توریدگیturbidity currentواژههای مصوب فرهنگستانجریان چگالی که در آن حجم محدودی از آب گلآلود به دلیل چگالی بیشتر نسبت به آب پیرامون به سمت آن حرکت میکند
تارضاییلغتنامه دهخداتارضایی . [ ] (اِخ ) تیره ای از ایل طیبی از شعبه ٔ لیراوی ، از ایلات کوه گیلویه ٔ فارس . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 89).
بقارلغتنامه دهخدابقار. [ ب َق ْ قا ] (ع اِ) یکی از صور شمالی فلک که آنرا عوا و طاردالدب و حارس الشمال و حارس السماء و صیاح نیز خوانند و آن بشکل صیادی توهم شده که بر دست چپ چوبی و بر دست دیگر بند دو سگ شکاری دارد و با سگان دب اکبر را میراند و پنجاه و چهار ستاره بر آن رصد کرده اند که خباع و اول
مطاردةلغتنامه دهخدامطاردة. [ م ُ رَ دَ ] (ع مص ) بر یکدیگر حمله بردن . (تاج المصادر بیهقی ). حمله آوردن بر یکدیگر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد)(ناظم الاطباء). و رجوع به ماده ٔ بعد و طِراد شود.
مطاردةدیکشنری عربی به فارسیتعقيب کردن , دنبال کردن , شکار کردن , واداربه فرار کردن , راندن واخراج کردن , تعقيب , مسابقه , شکار