تاردلغتنامه دهخداتارد. (اِخ ) گابریل . جامعه شناس فرانسوی . وی در سال 1843 م . در «سارلا» متولد شد و چون یکی از صاحب منصبان وزارت دادگستری بود سالهای ممتد در مسقطالرأس خویش در امور قضایی و جرم شناسی به تحقیق و تتبع پرداخت . آنگاه بریاست آمار وزارت دادگستری ر
عصافیرلغتنامه دهخداعصافیر. [ ع َ ] (ع اِ) ج ِ عُصفور. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (دهار). گنجشکان . سبکبالان . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به عصفور شود. || نَقّت (طارت ) عصافیرُ بطنه ؛ گرسنه شد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || طارت عصافیر رأسه ؛ کنایه از بزرگسالی و سالمندی است . (از
ملاعلغتنامه دهخداملاع . [ م َ ] (ع اِ) دشت بی نبات . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || زمینی است که عقاب را بدو نسبت کنند. گویند: اودت بهم عقاب ملاع . و در واحد و جمع چنین گویند و آن شبیه است بدانچه گویند: طارت به العنقا و حلقت به عنقاء مغرب . یااز نعوت عقاب است ی
الواءلغتنامه دهخداالواء. [ اِل ْ ] (ع مص ) پیچانیدن سر. (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). اعراض کردن و سر تافتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || دنبال جنبانیدن اشتر. (تاج المصادر بیهقی ). دم جنبانیدن ناقه و سرکشی نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دم جنبانیدن شتر. (اقرب الموارد). || بردن
اسماعیلیلغتنامه دهخدااسماعیلی . [ اِ ] (اِخ ) یا اسماعیل نام انگشتری زمردین مشهور. ابوریحان در الجماهر آرد: «و وهب [المهدی ] للرشید الخاتم المعروف باسماعیل من زمردة لم یر مثلها و فیها ثقبة و طلب لها سنین ما یشابها لیسدتلک الثقبة به حتی وجده بعد حین و عمل ما یهندم فیها و احضر الصواغ و صاغوا بین ید
ثعالبیلغتنامه دهخداثعالبی . [ ث َ ل ِ ] (اِخ ) علامه ابومنصور عبدالملک بن محمدبن اسماعیل نیشابوری (350 - 429 هَ . ق .). از آنرو وی را ثعالبی گویندکه از پوستهای روباه پوستین کردی . ابن خلکان گوید: قال ابن بسام صاحب ذخیره ٔ فی حق