طاریلغتنامه دهخداطاری ٔ. [ رِءْ ] (ع ص ) آینده . || ناگاه درآینده . (منتهی الارب ). ظاهر شونده بر کسی ناگاه . فرودآینده از جائی . (غیاث اللغات ). ج ، طُرّاء و طُرَاء . (منتهی الارب ). || ناگاه روی داده . عارض و ظاهر شونده : و این آوازه در اطراف گیتی طاری و به اکناف جها
طاریلغتنامه دهخداطاری . [ ] (ع اِ) درختی است هندی که چون او را زخم کنند آب بسیار از آن تراوش میکند. و از آن خمر و سرکه میسازند و مشهور بشراب طاری است و در افعال و خواص قریب است بشراب مویزی . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). اطواق است و آن خمری است که از آب درختی که به هندی طاری نامند بعمل می آورند و آن
طاریفرهنگ فارسی معین[ ع . ] (اِفا.) 1 - آینده . 2 - ناگاه در آینده . 3 - ناگاه روی داده ، عارض . 4 - گذرنده غیر - مقیم .
طاریفرهنگ مترادف و متضاد۱. آینده ۲. عارض، عارضی ≠ ذاتی ۳. گزنده، گذرا، غیرمقیم ≠ متوطن ۴. روان، جاری، ۵. مسافر
سوخت تایریtire-derived fuelواژههای مصوب فرهنگستاننوعی سوخت که از خرد کردن تایرهای فرسوده به دست میآید
تایرtyre/ tireواژههای مصوب فرهنگستانقطعهای لاستیکی که بر روی چرخ وسیلۀ نقلیه سوار میشود بهنحویکه با سطح زمین همواره در تماس است و با کاستن از شدت ضربات ناشی از عوارض جاده و تحمل بار واردشده، حرکت چرخ و جابهجایی وسیلۀ نقلیه را بسیار آسان میکند
ثورTaurus, Tau, Bullواژههای مصوب فرهنگستانیکی از صورتهای فلکی منطقهالبروج که به شکل گاو تصور میشود
رَسَن تایرtire cordواژههای مصوب فرهنگستانرسنی از مواد بسپاری یا معدنی که از تاباندن تکرشتهها یا تکرشتههای چندلا یا نخ شکل میگیرد و برای تقویت تایر به کار میرود
پایشگر باد تایرtire pressure monitoring systemواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای که پیوسته فشار باد تایرها را میسنجد و در صورت کم شدن فشار باد از حد تعیینشده، هشدار میدهد اختـ . پات TPMS
طاریقهلغتنامه دهخداطاریقه . [ ق َ ] (ع اِ)وند. (فهرست مخزن الادویه ). دانه ای است شبیه به بیدانجیر که کرچک هندی و باتو و بتازی حَب السلاطین نیز گویند. (فرهنگ ناظم الاطباء). رجوع به کرچک هندی شود. به یونانی تخمی است که آن را به عربی ، حَب الخطائی و حَب السلاطین خوانند و بشیرازی باتو گویند. (برها
طاریةلغتنامه دهخداطاریة. [ ی َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث طاری . به معنی داهیة است . (منتهی الارب ). داهیه و بلا و آسیب سخت . و رجوع به آفت شود.
اعتراض طاریلغتنامه دهخدااعتراض طاری . [ اِ ت ِ ض ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اصطلاح حقوقی است و آن اعتراض یکی از دو طرف (دعوا) است بحکم یا قراری که سابقاً در یک دادگاه صادر شده و در اثناء دادرسی طرف دیگر برای اثبات مدعای خود آن حکم یا قرار را ابراز نموده و این اعتراض بدون احتیاج بدادخواست جدید در دا
بوریاگویش اصفهانی تکیه ای: -------- طاری: ------- طامه ای: -------- طرقی: ----------- کشه ای: -------- نطنزی: --------
سبدحصیریخرماگویش اصفهانی تکیه ای: --------- طاری: --------- طامه ای: --------- طرقی: --------- کشه ای: ---------- نطنزی: ---------
صندوقچةوسایلچایگویش اصفهانی تکیه ای: -------- طاری: ---------- طامه ای: ---------- طرقی: ---------- کشه ای: ---------- نطنزی: --------
ظرفآبماکیانگویش اصفهانی تکیه ای: ------- طاری: ---------- طامه ای: ----------- طرقی: -------- کشه ای: -------- نطنزی: --------
قفسحملماکیانگویش اصفهانی تکیه ای: ---------- طاری: ------------ طامه ای: ------------ طرقی: ------------ کشه ای: ------------ نطنزی: -----------
طاریقهلغتنامه دهخداطاریقه . [ ق َ ] (ع اِ)وند. (فهرست مخزن الادویه ). دانه ای است شبیه به بیدانجیر که کرچک هندی و باتو و بتازی حَب السلاطین نیز گویند. (فرهنگ ناظم الاطباء). رجوع به کرچک هندی شود. به یونانی تخمی است که آن را به عربی ، حَب الخطائی و حَب السلاطین خوانند و بشیرازی باتو گویند. (برها
طاریةلغتنامه دهخداطاریة. [ ی َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث طاری . به معنی داهیة است . (منتهی الارب ). داهیه و بلا و آسیب سخت . و رجوع به آفت شود.
پیش افطاریلغتنامه دهخداپیش افطاری . [ اِ ] (اِ مرکب ) آنچه از خوردنیهای سبک که روزه دار در اول افطار خورد پیش از شام . آنچه که از حلواو خرما و نان خشک در اول افطار خورند پیش از شام .
فطاریلغتنامه دهخدافطاری . [ ف ُ ری ی ] (ع ص ) مردی که در او نه خیری است و نه شری . (از اقرب الموارد).
قطاریلغتنامه دهخداقطاری . [ ق ُ ری ی ] (ص نسبی ) نسبت است به قُطارة.(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قطارة شود.
قطاریلغتنامه دهخداقطاری . [ ق ُ ری ی ] (ع ص ، اِ) مار. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): حیة قطاری ، بضم ؛ مار سیاه که در تنه ٔ درخت جای گیرد، یا مار که زهر وی از دهنش بچکد جهت فزونی . (منتهی الارب ). رجوع به قطاریة شود.
آل و عطاریلغتنامه دهخداآل و عطاری . [ ل ُ ع َطْ طا ] (اِ مرکب ، از اتباع ) آل عطاری . آخریان و کالای عطاری از حنا و رنگ و قند و فلفل و زردچوبه و دارچین و نخ و سوزن و سنجاق و قندرون و امثال آن . || پیله وری .