تاحتلغتنامه دهخداتاحت . (اِخ ) یکی از منازل بنی اسرائیل است در دشت . (سفر اعداد 33:26 و 27). و گمان می رود که در نزدیکی کوه تیه در میانه ٔاعراب پتاهیه واقع است . (قاموس کتاب مقدس ص <span clas
ثاهتلغتنامه دهخداثاهت . [ هََ ] (ع اِ) حلقوم . || آنچه جنبان باشد از حلقوم . مَلاذة. || بن دندان . || غلاف دل .
تأحیدلغتنامه دهخداتأحید. [ ت َءْ ](ع مص ) ده را یازده کردن : احد العشر تأحیداً؛ ده را یازده کرد. || دو را یک کردن : احد الاثنین ؛ دو را یک کرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). یکی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). توحید. (زوزنی ).
طاعتلغتنامه دهخداطاعت . [ ع َ ] (ع اِمص ) بندگی . (منتهی الارب ). فرمان بردن . (آنندراج ).فرمانبرداری . (مهذب الاسماء). اطاعت . انقیاد. عبودیت . طوع . اِقَه . طواعیة. پرستش . عبادت . بِرّ. دین . ماعون . فرمان : قوله تعالی ، لهم طاعة و قول معروف . (قرآن <span class="hl"
طاعتفرهنگ فارسی معین(عَ) [ ع . طاعة ] 1 - (مص م .) فرمانبرداری کردن .2 - عبادت کردن .3 - (اِمص .) فرمانبرداری . 4 - عبادت .
طاعتفرهنگ مترادف و متضاد۱. عبادت، نیایش ۲. اطاعت، انقیاد، بندگی، پیروی، فرمانبرداری ≠ سرپیچی، سرکشی، نافرمانی ۳. فرمانبرداری کردن، اطاعت کردن، عبادت کردن
حسن طاعتلغتنامه دهخداحسن طاعت . [ ح ُ ن ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خوش خدمتی . گوش به فرمان بودن .
نیکوطاعتلغتنامه دهخدانیکوطاعت . [ ع َ ] (ص مرکب ) فرمانبردار. خوش فرمان . شیرین فرمان . || که طاعت و عبادت بسیار کند.
اطاعتلغتنامه دهخدااطاعت . [اِ ع َ ] (ع مص ) مأخوذ از تازی ، فرمانبرداری . (ناظم الاطباء). فرمانبرداری کردن . (ترجمان تهذیب عادل بن علی ص 14). فرمان بردن . (آنندراج ). طاعت . فرمان کردن . فرمانبری . طوع . امتثال . انقیاد. || فروتنی و تواضع و تسلیم شدگی . || تف
بی طاعتلغتنامه دهخدابی طاعت . [ ع َ ] (ص مرکب ) (از: بی + طاعت ) بدون پرستش و عبادت . آنکه به بندگی نگراید : از آن پس کت نکوییها فراوان داد بی طاعت گر او را تو بیازاری ترا بیشک بیازارد.ناصرخسرو.بی طاعتی داد این جهان پر از نعیم بیمرش <
استطاعتفرهنگ فارسی عمید۱. توانایی داشتن؛ توانستن.۲. سرمایه داشتن.۳. (فقه) قدرت و توانایی داشتن برای انجام بعضی احکام شرعی.