طاغیلغتنامه دهخداطاغی . (ع ص ) از حد درگذرنده . (منتهی الارب ). کسی که از حد طاعت و ادب درگذشته باشد. (غیاث اللغات ). || نافرمان . (منتهی الارب ). ج ، طغات . (مهذب الاسماء). غیرمنقاد. عاصی . سرکش . مرید. متجاوز از حد و قدر. غالی در کفر. زیاده رو. || ستمکار. (منتهی الارب ) :</
طاغیفرهنگ مترادف و متضاد۱. سرکش، طغیانگر، عاصی، عصیانگر، متجاسر، متمرد، مخالف، ناجم، نافرمان ≠ رام، طایع ۲. متکبر
اغری طاغیلغتنامه دهخدااغری طاغی . [ ] (اِخ ) ترکی آرارات است . رجوع به آرارات و قاموس الاعلام ترکی شود.
طاغیةلغتنامه دهخداطاغیة. [ ی َ ] (ع ص ) تأنیث طاغی . || سخت ستمکار. (منتهی الارب ). و بدین معنی تاء آخر کلمه را برای مبالغه بکلمه می افزایند. بیدادگر. (مهذب الاسماء). جبار عنید. (دهار). سخت ظالم . متمرد. خودکامه . || احمق متکبر. (منتهی الارب ). || (اِمص ) بیدادی . (مهذب الاسماء) (زمخشری ). ||
اغری طاغیلغتنامه دهخدااغری طاغی . [ ] (اِخ ) ترکی آرارات است . رجوع به آرارات و قاموس الاعلام ترکی شود.
طاغیةلغتنامه دهخداطاغیة. [ ی َ ] (ع ص ) تأنیث طاغی . || سخت ستمکار. (منتهی الارب ). و بدین معنی تاء آخر کلمه را برای مبالغه بکلمه می افزایند. بیدادگر. (مهذب الاسماء). جبار عنید. (دهار). سخت ظالم . متمرد. خودکامه . || احمق متکبر. (منتهی الارب ). || (اِمص ) بیدادی . (مهذب الاسماء) (زمخشری ). ||
قیطاغیلغتنامه دهخداقیطاغی . [ ق ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مزرج بخش حومه ٔ شهرستان قوچان ، دارای 170 تن سکنه ٔ. آب آن از رود اترک و محصول آن غلات و میوه جات است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
اغری طاغیلغتنامه دهخدااغری طاغی . [ ] (اِخ ) ترکی آرارات است . رجوع به آرارات و قاموس الاعلام ترکی شود.
الماطاغیلغتنامه دهخداالماطاغی . [ اَ ] (اِخ ) نام کوه بزرگی است در شمال سوریه ، در ولایت حلب که نزدیک ساحل قرار دارد. این کوه ، جبل لبنان را بسلسله ٔ جبال طاوروس مربوط میسازد و در ازمنه ٔ قدیم آنرا «امانوس » میخواندند و نام عربیش جبل لکام است وکوه موسوم به اُردوطاغی یا جبل اکراد و کوه نصیر هم از
الماطاغیلغتنامه دهخداالماطاغی . [ اَ ] (اِخ ) نام کوهی است در آنکارا (آنقره ) که در جنوب شرقی آنقره ، در بین حوضه ٔ رودهای قزل ایرماق و سقاریه واقع شده است . این کوه از شمال شرقی بجنوب غربی امتداد مییابد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2).