طاللغتنامه دهخداطال . [ لِن ْ ] (ع ص ) منهل ٌ طال ؛ چشمه ٔ چغزلاوه برآورده . || لیل ٌ طال ؛ شب تاریک . (منتهی الارب ).
دُم هفتیV-tail/ Vee tail, butterfly tail, V-type tailواژههای مصوب فرهنگستاننوعی دُم شبیه به حرف v یا عدد 7 که از دو بخش ثابت و متحرک تشکیل شده است
دنباله 2tail-piece/ tail pieceواژههای مصوب فرهنگستانقطعهای قابلتنظیم که به عقبِ برگردان بسته میشود تا در هنگام شخم خاک بهتر برگردانده و فشرده شود متـ . دنبالۀ برگردان mouldboard extension
تهدکلtail tree, tail sparواژههای مصوب فرهنگستاندکل درختی یا دکلی که انتهای سیمنقاله به آن وصل میشود
طالوتلغتنامه دهخداطالوت .(اِخ ) ابن عبداﷲبن محمدبن علی بن ابی طالب بن سوید تکریتی تاج الدین بن نصرالدین بن وجیه الدین . او در سال 683هَ . ق . متولد شده است و از عمربن قواس سماع کرده وحدیث نقل کرده است وی در دوم ماه جمادی الاخرة سال 7
طالعلغتنامه دهخداطالع. [ ل ِ ] (ع ص ) برآینده . (دهار) (غیاث اللغات ). صعودکننده . طلوع کننده . بازغ . شارق ، مقابل غارب : که من بحسن تو ماهی ندیده ام طالعکه من بقد تو سروی ندیده ام مایل . سعدی . || (اِ) دراصطلاح احکامیان جزوی از م
طیللغتنامه دهخداطیل . (ع اِمص ، اِ) درنگی . مکث ، یقال : طال طیلک ؛ ای مکثک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || زندگانی . (آنندراج ). گویند: طال طیلک ؛ای عمرک . (منتهی الارب ). || غیبت . گویند: طال طیلک ؛ ای غیبتک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). طول .
ویسکلغتنامه دهخداویسک . [ وِ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دشت طال بخش بانه ٔ شهرستان سقز. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
طیللغتنامه دهخداطیل . [ ی َ ] (ع اِ) پای بند ستور یا رسن دراز که بدان ستور را بعلف بندند. یقال : ارخ للفرس طیله ؛ یعنی دراز کن رسن آن را. || (اِمص ، اِ) عمر. || درنگی . || غیبت ، یقال : طال طیلک . (منتهی الارب ). درازی . یقال : طال طیلک ؛ ای مدتک . (مهذب الاسماء).
زروارلغتنامه دهخدازروار. [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان طال است که در بخش بانه ٔ شهرستان سقز واقع است و 250 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
متطاللغتنامه دهخدامتطال . [ م ُ ت َ طال ل ] (ع ص ) آن که گردن دراز کند تا دور نگرد. (آنندراج ). کسی که گردن دراز می کند برای دیدن چیزی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). و رجوع به تطالل و متطاول شود.
طالش محله ٔ فتوکلغتنامه دهخداطالش محله ٔ فتوک . [ ل ِ م َ ح َل ْ ل َ ی ِف َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ رامسر در 30هزارگزی شوسه ٔ رامسر به رودسر. دشت ، معتدل و مرطوب و مالاریائی . با 240 تن سکنه . آب آن از ترک رود و صفارود. محصول آ
طالش محله ٔ مارکولغتنامه دهخداطالش محله ٔ مارکو. [ ل ِ م َ ح َل ْ ل َ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش رامسر شهرستان شهسوار. در 8/5 هزارگزی جنوب خاوری رامسرو 3 هزارگزی جنوب شوسه ٔ رامسر به شهسوار. دامنه ، جنگلی و معتدل و مرطوب و
طالوتلغتنامه دهخداطالوت .(اِخ ) ابن عبداﷲبن محمدبن علی بن ابی طالب بن سوید تکریتی تاج الدین بن نصرالدین بن وجیه الدین . او در سال 683هَ . ق . متولد شده است و از عمربن قواس سماع کرده وحدیث نقل کرده است وی در دوم ماه جمادی الاخرة سال 7
دشت طاللغتنامه دهخدادشت طال . [ دَ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای هفتگانه ٔ بخش بانه ٔ شهرستان سقز، و محدود است از شمال به دهستان نمشیر، از جنوب به دهستان های پشت آربابا و آلوت ، از مشرق به دهستان سبدلو، از مغرب به رودخانه ٔ زاب کوچک که بین سردشت و بانه واقع شده است . منطقه ٔ دهستان کوهستان جنگلی
حسن خطیب بطاللغتنامه دهخداحسن خطیب بطال . [ ح َ س َن ِ خ َ ب ِ ب َطْ طا ] (اِخ ) رجوع به حسن قیصری شود.
خرطاللغتنامه دهخداخرطال . [ خ َ ] (ع اِ) دوسر و آن دانه ای است که در میان گندم روید. هرطمان . قرطمان . جافوز . زُن . (یادداشت بخط مؤلف ). تخمی است دوائی و آن در میان گندم روید و طبیعت آن معتدل است . (برهان قاطع).
خرطاللغتنامه دهخداخرطال . [ خ َ ] (ع اِ) قنطار. (ناظم الاطباء) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) : دو بدره زر بگرفتم بفتح مارائین بفتح رومیه صد بدره گیرم و خرطال .غضائری .