طبالغتنامه دهخداطبا. [ طُ ] (اِخ ) دیهی است از دیه های یمن . (معجم البلدان ). و منسوب بدان طبائی است . (سمعانی ).
زاپاسکcompact spare, compact temporary spare, tempa spare, minispareواژههای مصوب فرهنگستاننوعی زاپاس موقت که تایر آن کوچکتر و باریکتر از تایر استاندارد خودرو است
شیپوریtubaواژههای مصوب فرهنگستانستون یا مخروطی وارونه از ابر که از پایۀ ابر آویزان است؛ این ابر فرعی بیشتر با کومهای بارا و بهندرت با کومهای همراه است
تباءلغتنامه دهخداتباء. [ ت َب ْءْ ] (ع مص ) لغتی در وَبْاء است که واو به تا بدل شده است . (منتهی الارب ). رجوع به «وباء» شود.
تیبالغتنامه دهخداتیبا. (هزوارش ، اِ) به زبان زند و پازند آهو را گویند و به تازی ظبی خوانند. (برهان ). هزوارش تیبا پهلوی آهوک (آهو) (حاشیه ٔ برهان چ معین ) (از ناظم الاطباء). به زبان زند و پازند در برهان آهو آورده و در فرهنگها نیافتم . (انجمن آرا) (از آنندراج ). || به معنی دفع کردن و انتظار و
طباطبائیلغتنامه دهخداطباطبائی . [ طَ طَ ] (اِخ ) قاسم بن محمدحسنی حسینی طباطبائی قهپائی . سیدی عالم و فاضل و محدثی ماهر بوده و از استاد خود شیخ بهائی و نظایر وی روایت کرده و از مشایخ روایت ملا محمدباقر مجلسی و مولی محمد سراب (سابق الذکر) بشمار میرفته و در علم رجال اورا تحقیقات سودمندی بوده و ملا
طباطبائیلغتنامه دهخداطباطبائی . [ طَطَ ] (اِخ ) سیدمحمد سعید فرزند سراج الدین قاسم پسر سیدمحمد طباطبائی . وی از علمای امامیه ٔ قرن یازدهم هجری است . او راست : حاشیه بر حاشیه ٔ تهذیب المنطق معروف ملا عبداﷲ یزدی . وی بسال 1092 هَ . ق . در هفتادونه سالگی بدرود حیات
طباقلغتنامه دهخداطباق . [ طُب ْ با ] (ع اِ) درختی است که در کوههای مکه روید. نوشیدن و ضماد آن نافع است مر زهرها را و جهت خارش و گر و تبهای کهنه و مغص و یرقان و سده های جگر شدیدالاسخان است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غافث است و آن گلی باشد لاجوردی و درازشکل و از حوالی کوهستان شیراز آورند گرم
طباللغتنامه دهخداطبال . [ طَب ْ با ] (ع ص ) تبیره زن . (مهذب الاسماء). طبل نواز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). طبل زن . دهل زن . نقاره زن . نقاره چی . نوبتی . نوبت زن .طبال . درویش واله هروی خطاب بباد گوید : تا ساکن حلقی و دهانی طبال صماخ انس و جانی . <p class
طبلغتنامه دهخداطب . [ طَب ب / طِب ب / طُب ب ] (ع اِ) داروی اندام . داروی نفس . (منتهی الارب ) (آنندراج ). و فی المثل قرب طِب ٌ. و یروی طبّا. و الاصل ان رجلا تزوج اِمراءة، فهدیت الیه ، فلما قعد منها مقعدالرجال من النساء، قال
طرقاتلغتنامه دهخداطرقات . [ طَ رِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ طَرِقة. زنان فال سنگک گیر : قال جالینوس : ان طب اسقلبیوس کان طباً الهیاً و قال ان قیاس الطب الالهی الی طبنا قیاس طبنا الی طب الطرقات . (عیون الانباء ج 1 ص 15<
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن المفلح الطرابلسی الشامی ، مکنی به ابن منیر. در سنه ٔ 473 هَ .ق . در طرابلس که از بلاد شام است تولد یافته و بنام جدش که احمدبن مفلح بوده است نامیده شده و در همان بلد نشو و نما یافته و بتأییدات یزدانی بسعادت تحصیل ع
طباطبائیلغتنامه دهخداطباطبائی . [ طَ طَ ] (اِخ ) قاسم بن محمدحسنی حسینی طباطبائی قهپائی . سیدی عالم و فاضل و محدثی ماهر بوده و از استاد خود شیخ بهائی و نظایر وی روایت کرده و از مشایخ روایت ملا محمدباقر مجلسی و مولی محمد سراب (سابق الذکر) بشمار میرفته و در علم رجال اورا تحقیقات سودمندی بوده و ملا
طباطبائیلغتنامه دهخداطباطبائی . [ طَطَ ] (اِخ ) سیدمحمد سعید فرزند سراج الدین قاسم پسر سیدمحمد طباطبائی . وی از علمای امامیه ٔ قرن یازدهم هجری است . او راست : حاشیه بر حاشیه ٔ تهذیب المنطق معروف ملا عبداﷲ یزدی . وی بسال 1092 هَ . ق . در هفتادونه سالگی بدرود حیات
طباقلغتنامه دهخداطباق . [ طُب ْ با ] (ع اِ) درختی است که در کوههای مکه روید. نوشیدن و ضماد آن نافع است مر زهرها را و جهت خارش و گر و تبهای کهنه و مغص و یرقان و سده های جگر شدیدالاسخان است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غافث است و آن گلی باشد لاجوردی و درازشکل و از حوالی کوهستان شیراز آورند گرم
طباللغتنامه دهخداطبال . [ طَب ْ با ] (ع ص ) تبیره زن . (مهذب الاسماء). طبل نواز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). طبل زن . دهل زن . نقاره زن . نقاره چی . نوبتی . نوبت زن .طبال . درویش واله هروی خطاب بباد گوید : تا ساکن حلقی و دهانی طبال صماخ انس و جانی . <p class
ابن طباطبالغتنامه دهخداابن طباطبا. [ اِ ن ُ طَ طَ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن اسماعیل بن ابراهیم مصری علوی . شاعر و ادیب . نقیب علویین به مصر، و طباطبا لقب ابراهیم جد اوست . وفات 345 هَ .ق . || دیگری از این خاندان نیز در مصر شهرت یافت و به ابن طباطبا معروف است و هو ابوم
ابن طباطبالغتنامه دهخداابن طباطبا. [ اِ ن ُ طَ طَ ] (اِخ ) ابوالحسن محمدبن احمدبن محمدبن احمدبن ابراهیم طباطبا. جد اواحمدبن ابراهیم برادر ابن طباطبا ابوعبداﷲ محمد سابق الذکر است . یکی از شرفای اصفهان و ادیب و شاعر و بحدت ذکاء و قریحه مشهور و مذکور است . او راست : کتاب عیارالشعر. کتاب تهذیب الطبع. ک
ابن طباطبالغتنامه دهخداابن طباطبا. [ اِ ن ُ طَ طَ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ محمدبن ابراهیم بن اسماعیل بن ابراهیم بن حسن بن حسن بن علی بن ابیطالب علیهماالسلام . به سال 199 هَ .ق . در عصر خلافت مأمون بمعیت ابوالسرایا در رقه بر عباسیان خروج کرده کوفه را به ضبط خویش آورد. از