طرازلغتنامه دهخداطراز. [ طِ ] (نف مرخم ) طرازنده . نظم و ترتیب و آرایش دهنده : هیچ شه را چنین وزیر نبودمملکتدار و کار ملک طراز. فرخی .بیشتر درترکیب های به کار رود: عنوان طراز، خنده ٔ طراز، و غیره .- دین طراز</s
طرازفرهنگ فارسی عمید۱. [مجاز] طبقه؛ ردیف.۲. [مجاز] نوع؛ قسم؛ گونه.۳. [قدیمی، مجاز] زینت؛ آرایش.۴. [قدیمی] حاشیۀ لباس یا پارچه که معمولاً پرنقشونگار است؛ یراق.۵. [قدیمی] نوعی پارچۀ نفیس ابریشمی.۶. [قدیمی] مو.