طرانیدنلغتنامه دهخداطرانیدن . [ طَ دَ ] (مص ) طرازیدن : درِ مخزن و حجره ها باز کردطرانیدن حجله آغاز کرد. میرنظمی (شعوری ج 2 ص 167).(احتمالاً دگرگون شده ٔ طرازیدن باشد
برازیدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. برازنده بودن، زیبندگی داشتن، زیبیدن، زیبا نمودن، زیبندهبودن، سزاوار بودن، شایسته بودن، طرازیدن ۲. پینه کردن، وصله کردن
آرایش کردنلغتنامه دهخداآرایش کردن . [ ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تزیین . تزیّن . آراستن . جلوه کردن . || طرازیدن . پدرام کردن . تدبیج . تنقیش . خودسازی .