طرح ریختنلغتنامه دهخداطرح ریختن . [ طَ ت َ ] (مص مرکب ) نقشه کشیدن . پی ریزی کردن . پی افکندن . طرح ریزی نمودن .
وزن ظرفtare, tare weightواژههای مصوب فرهنگستانوزن پوشش یا بستهبندی بار و در مورد بارگُنج، وزن بارگُنج خالی اختـ . وَف
تیره ترگلغتنامه دهخداتیره ترگ . [ رَ / رِ ت َ ] (اِ مرکب ) کلاهی تیره . خودی سیاه و در بیت زیر کنایه از خاک سیاه و خاک گور است : بر او تاختن کرد ناگاه مرگ بسر برنهادش یکی تیره ترگ . فردوسی .رجوع به تیر
projectedدیکشنری انگلیسی به فارسیبرنامه ریزی شده، پیش بینی شده، طرح ریختن، نقشه کشیدن، طرح ریزی کردن، برجسته بودن، پیش افکندن، پرتاب کردن
طرحلغتنامه دهخداطرح . [ طَ رَ ] (ع مص ) زشت گردیدن خوی :طرح طرحاً؛ زشت گردید خوی او. || نیک مرفه الحال شدن . فراخ عیش شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
طرحلغتنامه دهخداطرح . [ طَ ] (اِ) خُچ . درختی است که میوه ٔ آن قابل استفاده میباشد و از آن در جنگلهای ایران موجود است .
طرحلغتنامه دهخداطرح . [ طَ رَ ] (ع ص ) جای دور. || نیة طرح ؛ قصد دور و بعید. || افکنده شده . بمعنی مطروح . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِ) فضله . پلیدی : و من سقی شیئاً من طرح الاسد، بغض الشراب من ساعته . (ابن البیطار).
خوش طرحلغتنامه دهخداخوش طرح . [ خوَش ْ / خُش ْ طَ ] (ص مرکب ) خوش اندازه . با طرح خوب . با پیکر متناسب و بااندازه .
متطرحلغتنامه دهخدامتطرح . [ م ُ ت َ طَرْ رِ ] (ع ص ) رونده چون ماندگان : مشی متطرحاً؛ به رفتار ماندگان رفت . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مضطرحلغتنامه دهخدامضطرح . [ م ُ طَ رِ ] (ع ص ) شی ٔ مضطرح ؛ در گوشه و جانب فکنده . یقال : اضطرح الشی ٔ؛ اذا رمی به فی ناحیة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). چیز در گوشه و کنار افکنده . (ناظم الاطباء).
مطرحلغتنامه دهخدامطرح . [ م َ رَ ] (ع اِ) جای انداختن چیزی . ج ، مطارح . (غیاث ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). جای و مقام و محل و جای نهادن چیزی وجای طرح . (ناظم الاطباء). جایی که چیزی در آن اندازند. (از اقرب الموارد). || جایگاه . قرارگاه . خاصه جائی که حیوانات در آن بسر برند :<