طروبلغتنامه دهخداطروب . [ طَ ] (ع ص ) مرد بسیارطرب . (منتهی الارب ). شادمان . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). آنکه پیوسته شاد بُوَد : گندم و جو را و باقی حُبوب تو توانی خورد نی من ای طَروب .مولوی .
ترویبلغتنامه دهخداترویب . [ ت َرْ ] (ع مص ) ماست گردانیدن (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). جغرات ساختن شیر را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || عاجز و مانده گردانیدن . || مست کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
وادی المیاهلغتنامه دهخداوادی المیاه . [ دِل ْ ] (اِخ ) از بهترین آبهای نجد است متعلق به بنی نفیل بن عمروبن کلاب ... عربی گفته است : الا اری وادی المیاه یثیب ولاالقلب عن وادی المیاه یطیب احب هبوط الوادیین و اننی لمستهزء بالوادیین غریب و ماعجب موت المحب صباب
شادیاخلغتنامه دهخداشادیاخ . [ شادْ ] (اِخ ) نام شهر نیشابوراست و آن را شادخ نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری ). بمعنی شادخ است که نام شهر نیشابور باشد. (برهان قاطع).نام نیشابور در زمان قدیم و شادخ نیز گویند. (فرهنگ سروری ). نام شهر نشابور. (انجمن آرای ناصری ). یاقوت در معجم البلدان درباره ٔ آن ذیل شا
حسان بن ثابتلغتنامه دهخداحسان بن ثابت . [ حَس ْ سا ن ِ ن ِ ب ِ ] (اِخ ) ابن المنذربن حرام بن عمروبن زیدبن مناةبن عدی بن عمروبن مالک بن النجار الانصاری الخزرجی ثم النجاری . مادرش فُرَیعَة دختر خالدبن حبیش بن نوذان بن عبدودبن زیدبن ثعلبه بن الخزرج بن کعب بن ساعد خزرجیه است . و بعضی گویند مادرش خواهر خا
قطروبلغتنامه دهخداقطروب . [ ق ُ ] (ع اِ) غول نر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قُطْرُب شود.