طفرهفرهنگ فارسی عمید۱. خیز برداشتن؛ جَستن.۲. = ⟨ طفره رفتن⟨ طفره رفتن: (مصدر لازم) کوتاهی کردن؛ تٲخیر؛ تعلل کردن در کاری؛ سر دواندن.⟨ طفره زدن: (مصدر لازم) = ⟨ طفره رفتن
طفرهدیکشنری فارسی به انگلیسیdodge, elusion, evasion, evasiveness, parry, procrastination, runaround, stall
طفرةلغتنامه دهخداطفرة. [ طَ رَ ] (ع مص ) طفور.(منتهی الارب ). برجستن . بالا برجستن . (منتهی الارب ). برجستن از روی چیزی : و چون وحشی در دام افتاده را که صیاد بازیچه و مضحکه را رسن فرا او گذارد تا او به نشاط طفره کند. (جهانگشای جوینی ). || در اصطلاح ابراهیم بن سیار نظام
تفریةلغتنامه دهخداتفریة. [ ت َ رِ ی َ ] (ع مص ) کفانیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بریدن و شکافتن . (از اقرب الموارد).
تفرعلغتنامه دهخداتفرع . [ ت َ ف َرْ رُ ] (ع مص ) بر زبر چیزی شدن . (تاج المصادر بیهقی ). بر زور چیزی شدن . (زوزنی ). بر بر چیزی شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بر سر چیزی شدن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || شاخ بسیاری زدن . (تاج المصادر بیهقی ). شاخ زدن . (زوزنی ). شاخ برزدن . || بسیا
تفریهلغتنامه دهخداتفریه . [ ت َ ] (ع مص ) بچه ٔ زیرک آوردن ناقه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اقرب الموارد آرد: فرهة الناقه و افرهت اذا کانت تنتج الفره . و فره جمع فاره است و در معنی فاره آرد: الحاذق بالشی ٔ و الملیح النشیط. و ظاهراً معنی دوم در این مورد مناسب است .
تفرةلغتنامه دهخداتفرة. [ ت َ ف ِ رَ ] (ع اِ) گیاهی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). یک نوع گیاهی . (ناظم الاطباء). || سبزه ٔ نودمیده و گیاه ریزه که زیر درخت روید یا گیاه ریزه که مواشی چریدنش نتواند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
shirkدیکشنری انگلیسی به فارسیبی اعتنایی، اجتناب، طفره رو، طفره روی، طفره زن، شانه خالی کردن از، طفره رفتن، روی گرداندن از، طفره زدن، عدول کردن، از زیر کاری در رفتن