طفره

tafre

معنی

۱. خیز برداشتن؛ جَستن.
۲. = ⟨ طفره رفتن
⟨ طفره رفتن: (مصدر لازم) کوتاهی کردن؛ تٲخیر؛ تعلل کردن در کاری؛ سر دواندن.
⟨ طفره زدن: (مصدر لازم) = ⟨ طفره رفتن

مترادف

۱. اهمال، تاخیر، تعلل، سستی، گریز، مسامحه
۲. برجستن، پریدن، جستن
۳. پرش، جست

جست‌وجوی دقیق

طفره

فرهنگ فارسی عمید

۱. خیز برداشتن؛ جَستن.۲. = &lang; طفره رفتن&lang; طفره رفتن: (مصدر لازم) کوتاهی کردن؛ تٲخیر؛ تعلل کردن در کاری؛ سر دواندن.&lang; طفره زدن: (مصدر لازم) = &lang; طفره رفتن

طفره

دیکشنری فارسی به انگلیسی

dodge, elusion, evasion, evasiveness, parry, procrastination, runaround, stall

طفره

فرهنگ فارسی معین

(طَ رِ) [ ع . طفرة ] (مص ل .) پریدن ، پریدن از بلندی .

طفره

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. اهمال، تاخیر، تعلل، سستی، گریز، مسامحه ۲. برجستن، پریدن، جستن ۳. پرش، جست

جست‌وجوی هم‌آوا

طفرة

طفرة. [ طَ رَ ] (ع مص ) طفور.(منتهی الارب ). برجستن . بالا برجستن . (منتهی الارب ). برجستن از روی چیزی : و چون وحشی در دام افتاده را که صیاد بازیچه و مضحکه را رسن فرا او گذارد تا او به نشاط طفره کند. (جهانگشای جوینی ). || در اصطلاح ابراهیم بن سیار نظام

تفریة

لغت‌نامه دهخدا

تفریة. [ ت َ رِ ی َ ] (ع مص ) کفانیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بریدن و شکافتن . (از اقرب الموارد).

تفرع

لغت‌نامه دهخدا

تفرع . [ ت َ ف َرْ رُ ] (ع مص ) بر زبر چیزی شدن . (تاج المصادر بیهقی ). بر زور چیزی شدن . (زوزنی ). بر بر چیزی شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بر سر چیزی شدن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || شاخ بسیاری زدن . (تاج المصادر بیهقی ). شاخ زدن . (زوزنی ). شاخ برزدن . || بسیا

تفریه

لغت‌نامه دهخدا

تفریه . [ ت َ ] (ع مص ) بچه ٔ زیرک آوردن ناقه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اقرب الموارد آرد: فرهة الناقه و افرهت اذا کانت تنتج الفره . و فره جمع فاره است و در معنی فاره آرد: الحاذق بالشی ٔ و الملیح النشیط. و ظاهراً معنی دوم در این مورد مناسب است .

تفرة

لغت‌نامه دهخدا

تفرة. [ ت َ ف ِ رَ ] (ع اِ) گیاهی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). یک نوع گیاهی . (ناظم الاطباء). || سبزه ٔ نودمیده و گیاه ریزه که زیر درخت روید یا گیاه ریزه که مواشی چریدنش نتواند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).