طفلیلغتنامه دهخداطفلی . [ طَ لی ی / طَ ف َ لی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به طَفْل یا طَفَل به معنی خاک رس مخصوص . رجوع به دزی ج 2 ص 49 شود.
طفلیلغتنامه دهخداطفلی . [ طِ ] (اِ) درخت مقل است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).درخت مقل است که دوم نامند. (فهرست مخزن الادویه ).
تفلیلغتنامه دهخداتفلی . [ ت َ ف َل ْ لی ] (ع مص ) برآوردن شپش از سر ولباس . (از اقرب الموارد). || کاویدن پرنده با منقار میان پرهای خود را. (از اقرب الموارد).
طفیلیفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که ناخوانده همراه شخص مهمان به مهمانی میرود؛ مهمان ناخوانده.۲. [مجاز] وابسته به دیگری.۳. (اسم) (زیستشناسی) = انگل
طفیلیلغتنامه دهخداطفیلی . [ طُ ف َ ] (اِخ ) اصلش از ملوکان جهانشاه پادشاه است . اوقات به بنائی میگذرانید. این بیت از اوست :در باغ نوشکفته نه آن غنچه ٔ گل است بر چوب کرده گل سر خونین بلبل است .(تحفه ٔسامی ص 139).
طفیلیلغتنامه دهخداطفیلی . [ طُ ف َ /ف ِ ] (ص نسبی ، اِ) مهمان ناخوانده . (دهار). ناخوانده ای که به همراه به مهمان خوانده درآید. آنکه بی دعوت همراه میهمانان درآید. آنکه ناخوانده به مهمانی رود. (منتخب اللغات ). منسوب به طفیل الاعراس یا طفیل العرائس یعنی طفیل بن
طفلیةلغتنامه دهخداطفلیة. [ طَ لی ی َ / طَ ف َ لی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) مشتق از طفل بمعنی خاک رس مخصوص . رجوع به طفل و دزی ج 2 ص 49 شود.
پیره طفلفرهنگ فارسی عمید۱. پیر کمعقل که رفتارش مانند کودکان باشد.۲. طفلی که چهرۀ چروکیده مانند چهرۀ پیران داشته باشد.
طفلیةلغتنامه دهخداطفلیة. [ طَ لی ی َ / طَ ف َ لی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) مشتق از طفل بمعنی خاک رس مخصوص . رجوع به طفل و دزی ج 2 ص 49 شود.