طلایعلغتنامه دهخداطلایع. [ طَ ی ِ ] (ع اِ) ج ِ طلیعه . (منتهی الارب ). طلائع. بغایا. رجوع به طلیعه و طلایه شود: چاشتگاه طلایع مخالفان پدید آمد سواری سیصد. (تاریخ بیهقی ص 583). هر دو لشکر را که طلیعه بودند مدد رسید تا میان دو نماز لشکر ف
طلایعفرهنگ مترادف و متضادطلیعهها، پیشروان، لشکر، طلایهداران، پیشقراولان، پیشتازان، جلوداران، مقدمه لشکر
تلاحیلغتنامه دهخداتلاحی . [ ت َ ] (ع مص ) باهم پیکار کردن و خصومت نمودن و دشنام دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از مجمل اللغة). تنازع . (صراح ). خصومت . کارزار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
تلاعلغتنامه دهخداتلاع . [ ت ِ ] (ع اِ) آب راهها از بالا سوی نشیب : و لایکون التلاع فی الصحاری . || ج ِ تلعة. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به تلعة شود.
تلاهیلغتنامه دهخداتلاهی . [ ت َ ] (ع مص ) باختن به بازیچه و با هم بازی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || جماع نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || به لهو پرداختن بعض قوم با بعضی دیگر. (از اقرب الموارد).
ابوالغاراتلغتنامه دهخداابوالغارات . [ اَ بُل ْ ] (اِخ ) طلایعبن زریک .ملقب بملک الصالح وزیر مصر. رجوع به طلایع... شود.
دالابهلغتنامه دهخدادالابه . [ ب َ /ب ِ ] (اِ) شاگردانی که آنان را در قراول میگذارند. (ناظم الاطباء). قراول که عرب طلایع گوید : انجم رخشان که شب با مشعله بهر پاس خلوتت دالابه است . ؟ (از شعوری ج <span class="
روایعلغتنامه دهخداروایع. [ رَ ی ِ ] (ع ص ، اِ) صورتی فارسی است از روائع، ج ِ رائعة، بمعنی آنکه یا آنچه حسن یا شجاعت او مردم را به شگفت آورد : این کلمات از روایع حکمت اوست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). جایی که بأس حسام ... روی نمود به خوادع کلام و روادع ملام و روایع صحایف و
مسقطلغتنامه دهخدامسقط. [ م َ ق َ ] (ع مص ) افتادن و سقوط کردن بر زمین . (از اقرب الموارد). بیوفتادن . (تاج المصادر بیهقی ). بیفتادن . (دهار) : از وقت لمعه ٔ فلق تا وقت مسقط شفق با طلایع مرگ به بازی درآمدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 394).
فلقلغتنامه دهخدافلق . [ ف َ ل َ ] (ع اِ) هرچه شکافته شود، از روشنی بامداد یا سپیدی آخر شب که سرخی آفتاب است . || تمامه ٔ آفرینش . || زمین پست میان دو پشته . ج ، فلقان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || جای فراخ . (منتهی الارب ). || زمین مطمئن میان دو پشته ، و گفته اند فضاءبین دو ریگ . (ا