طمطراقفرهنگ فارسی عمید۱. کرّوفرّ.۲. نمایش شکوه و جلال؛ خودنمایی.۳. (اسم صوت) [قدیمی] سروصدا: ◻︎ چند حرف طمطراق و کاربار / کار و حالِ خود ببین و شرم دار (مولوی: ۱۲۹).
طمطراقلغتنامه دهخداطمطراق . [ طُ طُ ] (ع اِ) بمعنی طاق و ترنب است که کرو فر و خودنمائی باشد. (برهان ). کر و فر و شأن و تجمل . صاحب مؤید نوشته که طم بمعنی علو و طراق بمعنی آوازه ٔ خوش و طمطراق از این مرکبست . (غیاث ) (آنندراج ). این کلمه صورة عربیست . در قاموس نیافتم . کلمه ٔ طمطراک در بیت ذیل
طمطراقفرهنگ مترادف و متضاد۱. جلال، شکوه، شوکت، ۲. تجمل ۳. دبدبه، طنطنه، کوکبه ۴. تکبر، خودنمایی ۵. کروفر ۶. سروصدا، هیاهو
طاق و طمطراقلغتنامه دهخداطاق و طمطراق . [ ق ُ طُ طُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) نیزاز اتباع است . رجوع به طاق و طارم شود : ای خداوندان طاق و طمطراق صحبت گیتی نمی ارزد فراق .سعدی .
طاق و طمطراقلغتنامه دهخداطاق و طمطراق . [ ق ُ طُ طُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) نیزاز اتباع است . رجوع به طاق و طارم شود : ای خداوندان طاق و طمطراق صحبت گیتی نمی ارزد فراق .سعدی .
طاق و طمطراقلغتنامه دهخداطاق و طمطراق . [ ق ُ طُ طُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) نیزاز اتباع است . رجوع به طاق و طارم شود : ای خداوندان طاق و طمطراق صحبت گیتی نمی ارزد فراق .سعدی .