طنازلغتنامه دهخداطناز. [ طَن ْ نا ] (ع ص ) بسیار فسوس کننده . (منتهی الارب ). فسوس دارنده . (دهار). افسونگر. (مهذب الاسماء). که سخریه کند. که دست اندازد. (صحاح الفرس ). بسیارسخن به رموز گوینده . (غیاث ) (آنندراج ) : به چنگ باز گیتی در، چو بازت گشت سرپیسه کنونت
طنازفرهنگ مترادف و متضاد۱. دلفریب، عشوهساز، افسونگر، دلربا، شیوهگر، عشوهگر، کرشمهگر، لوند ۲. دلنشین، فریبنده، ۳. شوخ، پرناز ۴. طنزگو
تپنگوزلغتنامه دهخداتپنگوز. [ ت َ پ َ ] (ص ) آدم نادان و احمق که اکنون در تکلم دبنگوز گویند. (فرهنگ نظام ).
تناسلغتنامه دهخداتناس . [ ت َ ] (اِ) فتق ؛ پاره شدن تناس ؛ بیرون آمدن فتق . (ناظم الاطباء). یا تن آس . قیله . ادره . بادگندی . غری . فتق بیضه . دبه خایه .