طیبلغتنامه دهخداطیب . [ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) ابن اسماعیل بن ابراهیم الذهلی ، کنیتش ابومحمد و معروف به ابوحمدون دلال و یکی از مشاهیر قُراء و صلحاء زهاد بوده . از کسائی قرائت روایت میکرد، همچنین از یعقوب حضرمی ،و نیز از مُسیب بن شریک و سفیان بن عُیَیْنة و شعیب بن حرب حدیث روایت میکرد. ابوالعباس
بَمَلءِ ذرادتِهِدیکشنری عربی به فارسیبا کمال ميل , با اراده کامل خود , با طيب خاطر , با اختيار خود , با خواست کامل خود
طیبفرهنگ فارسی عمید۱. خوش شدن.۲. خوشبو شدن.۳. خوشمزه شدن.۴. حلال شدن.۵. (اسم) بوی خوش.۶. (اسم) آنچه بوی خوش داشته باشد، مانند مشک و عنبر.۷. (اسم) بهترین از هرچیز.۸. (صفت) حلال؛ روا.۹. میل و خوشی طبع.⟨ به (با) طیب خاطر: با خواست خود؛ بهمیل خود؛ بی اکراه و اجب
بذللغتنامه دهخدابذل . [ ب َ ] (ع مص ) دادن چیزی را و جود کردن آن را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). بخشیدن و عطا کردن . (از اقرب الموارد). دادن . (تاج المصادر بیهقی ). بخشیدن . (المصادر زوزنی ). دادن به طیب خاطر. (یادداشت مؤلف ).
طیبلغتنامه دهخداطیب . [ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) ابن اسماعیل بن ابراهیم الذهلی ، کنیتش ابومحمد و معروف به ابوحمدون دلال و یکی از مشاهیر قُراء و صلحاء زهاد بوده . از کسائی قرائت روایت میکرد، همچنین از یعقوب حضرمی ،و نیز از مُسیب بن شریک و سفیان بن عُیَیْنة و شعیب بن حرب حدیث روایت میکرد. ابوالعباس
طیبلغتنامه دهخداطیب . [ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن احمد مکنی به ابومحمد. او راست : قلائد النحر فی وفیات اعیان الدهر که ترجمه ٔ احوال را بترتیب سنوات تا سال 927 هَ. ق . تدوین کرده است . (کشف الظنون چ اسلامبول ج 2).
طیبلغتنامه دهخداطیب . [ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) ابن محمد الباهلی . مرزبانی در کتاب «الموشح » در چندین مورد نام وی را برده و از مطاوی کتاب مذکور چنین استنباط میشود که وی یکی از روات اشعار و علمای نقدالشعر بوده است . رجوع به ص 42، 105</sp
طیبلغتنامه دهخداطیب . [ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) ابن محمد الخسروانی ، کنیت وی ابوطاهر است . عوفی در تذکره ٔ خویش آورده است : خسروانی نوای ثنای او راه انقطاع اسم زدی و مخدرات خاطر او دل مخالف و موافق ربودی .از اماثل شعرای آل سامان بوده در دولت ایشان با عیشی تن آسان . در قصیده ای میگوید در آخر عمر و
طیبلغتنامه دهخداطیب . [ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) ابن محمد رسول اﷲ (ص ). صاحب «الاصابة» در قسم سوم حرف طاء آورده که : الطیب ولد رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله و سلم ... تقدم فی الطاهر. و سیأتی زیادة فی عبداﷲ. (الاصابة ج 3 ص 301). در ذی
حسن خطیبلغتنامه دهخداحسن خطیب . [ ح َ س َ ن ِ خ َ ] (اِخ ) ظاهراً از خاندان خطیب کرمانی است که در سده ٔ دهم تا یازدهم در آن سرزمین شهرت داشته اند. رجوع به «مزارات کرمان ص 81» چ سیدمحمد هاشمی و تصحیح حسین کوهی کرمانی و کلمه ٔ حسن سبزواری شود. از این مرد کتابی بنام
تاج طیبلغتنامه دهخداتاج طیب . [ طَی ی ِ ] (اِخ ) تیره ای از ایل طیبی از شعبه ٔ لیروای از ایلات جاکی از طوایف کوه کیلویه ٔ فارس . رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان صص 87 - 89 شود.
حطیبلغتنامه دهخداحطیب . [ح َ ] (ع ص ) جای هیزم ناک . (منتهی الارب ). پرهیمه . بسیارهیزم : مکان حطیب ؛ جای بسیارهیزم . (مهذب الاسماء).
جوزالطیبلغتنامه دهخداجوزالطیب . [ ج َ زُطْ طی ] (ع اِ مرکب ) جوزبوا. جوز بویا. میوه ٔ درخت قرنفل . (ابن بطوطه ). رجوع به جوزبوا شود.